بایایتلار گنجینه ای ازادبیات فولکلور آذربایجان (قسمت چهارم )
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
قالب بایاتی ها در یک جا مضمون لالائی های مادران را به خود می پذیرد و از محبتهای زلال و نوازشگرانه مادر در باره فرزند لبریز می شود:
لای- لای دئدیم یاتاسان،
قیزیل گوله باتاسان،
قیزیل گولون ایچینده،
شیرین یوخو تاپاسان.
لا- لای بئشیگیم لا- لای،
ائویم- ائشیگیم لا- لای،
سن یات شیرین یوخودا،
چکیم کئشیگین لا- لای.
و در جائی دیگر احساس ستایش آمیز انسان ساده ی روستا و صحرا را درباره حیوانات اهلی بازگو می کند:
ننه م ،او نازلی قویون،
قرقاوول گوزلو قویون،
پنیری کسمه- کسمه ،
قاتیقی اوزلی قویون.
ننه م، او خاللی گئچی،
ممه سی باللی گئچی،
اوجا قایا باشیندا،
توتوبدی یاللی گئچی.
در میان بایاتی هایی که مضمون غنائی دارند بایاتی های عاشقانه جای وسیعی را به خود اختصاص می دهند.
عشقی که در بایاتی ها جان می گیرد و بارور می شود عشق موهوم آسمانی و افسانه ای نیست، عشقی است قابل لمس که از راز بقای حیات سرچشمه می گیرد و با احساس جمال پرستی انسان آبیاری می شود و آنگاه دل حساس و نقش پذیر سرآینده به ستایشگر سودا زده و بی پروا ی جمال و زیبایی مبدل می کند:
عاشیق سوزگون گوزلریم،
غمدن اوزگون گوزلریم،
گوزلدن دویا بیلمز،
باخسا یوز گون گوزلریم.
باغلاریندا اوزوم وار،
گئتمه دایان سوزوم وار،
گوزلریندن قورخورام،
قاشلاریندا گوزوم وار.
ولی حتی در این وادی بی قراری و بی پروائی انسان ساده همه دل و احساس خود را نمی بازد و انجا که زیبائی صورت و پاکی سیرت در برابر هم قرار گیرند دومی را بر اولی برتر می شمارد:
آغ آلما،قیزیل آلما،
نیمچه یه دوزول آلما ،
چیرکین آل نجیب اولسون،
بد اصیل گوزل آلما.
یکی از مسائل اجتماعی و انسانی مهمی که تقریبا در قسمت عمده نمونه ادبیات شفاهی آذربایجان و از جمله بایاتی ها بطور فراوان و جاندار از ان سخن می رود ستایش از خصایل مردانگی و صداقت و وفاداری و نفرت و انزجار از جبن و ریاکاری و نامردی است.احساس متضاد انسان در برابر این عواالم مثبت و منفی اجتماعی قبل از هر چیز نمودار ان است که انسان ساده در مکنون دل در فراخنای زاندگی پاسدار خصایل نیک و خصم آشتی ناپذیر زشتیها است.
عزیزیم کاساد اولماز،
مرد الی کاساد اولماز،
یوز نامردین چوره یین،
دوغراسان کاسا دولماز.
من عاشیق دالداسینا،
مرد ایگیت دالداسینا،
نامرد آصلان اولسادا،
سیغینما دالداسینا.
عزیزیم آی اوتانماز،
گون دوغار آی اوتانماز،
پیسین پیس عمللرین،
اوزونه سای، اوتانماز.
در یک رشته ار بایاتیها نظریات انتقادی و طنز آلود عامه در باره بی عدالتی ها و عدم توازن اجتماعی باز گو می شود.
این نوع بایاتی ها که از نظر محتوی شباهت زیادی به حکم و امثال عامه پیدا می کنند روح اعتراض خلق را با نازک اندیشی و نکته سنجی بسیار و به سبکی طنز آمیز نمودار می سازند.
عاشیق گلیر سازی وار،
غمزه سی وار نازی وار،
هر باهارین بیر قیشی،
هر قیشین بیر یازی وار.
ای زامانا، زامانا،
اوخو قویدون کامانا،
ائششکلر آرپا یئییر،
آت حسرتدور سامانا.
خصلت آهنگدار و موزون بایاتیها امکان می هد که خلق قسمت عمده ترانه ها و نغمات شفاهی را از میان بایاتیها برگزیند و یا ترانه ها و نغمه های جدید را در شکل و قالب بایاتی بپروراند.
از این نظر بایاتیها راه بس نزدیکی با موسیقی فولکولوریک پیدا می کنند.
البته هنگام اجرای بایاتی ، سراینده برحسب مضمون و آهنگ بایاتی و به اقتضای ذوق و قریحه خویش ان را با تغییرات و اضافاتی همراه می سازد و از آن جمله به اول و وسط و اخرانها اضافات و برگردانهایی ازنوع «من عاشق!»،«آی آمان!»،«عزیزیم آبالام!»،«آ ننه م قوربان!»،«آی داد بی داد!» و از این قبیل می افزاید
http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
بایایتلار گنجینه ای ازادبیات فولکلور آذربایجان (قسمت سوم )
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
موسیقی غم انگیز و سوزناکی که در میان کلمات ساده این دو بیتی ها موج می زند ، حسب حال و ترنمات قلب و احساس انسان شور بخت ،حسرت کشیده و محنت دیده ای است که در طول نسلها و قرنها ناکامیها و نا مرادیهایش فزونتر از کامیابیها بوده است.
سرزمین اذربایجان به اقتضای موقعیت جغرافیایی خاص و مواهب طبیعی سرشار خود ، قرنها مورد هجوم مهاجمان و عرصه تاخت و تاز یغما گران بوده است.
این یورشها و تاراجهای زندگی و آرامش مردم بی پناه را در هم ریخته و چه بسا انان را به ترک یار و دیار خویش ناگزیر ساخته است و به نقاط دور دست و غربت رانده است.
دوری از وطن و احساس غربت و شمه ای از این ناگواریها و نابسامانیها مضمون و مایه یک رشته دیگر از بایاتی ها گشته است:
غوربته دوشدو یولوم،
دوشمن آلیب ساغ- سولوم،
ائلدن آیری دوشه لی،
بو خوولانیبدی قولوم.
من عاشیق آه و زاردا،
جانیم درتده آزاردا،
او گوندن کی قول اولدوم،
ساتیلیدم هر بازاردا .
در این بایاتی ها، هیجانات قلب پردردی را که در شرایط غربت دچار خفت و خواری و اسارت و بردگی گشته می توان لمس کرد.
انسانی که با تارهای جسم و جانش به زادگاه و موطن خود پیوند دارد وقتی به اجبار از آن دور افتد همیشه با اشتیاق و خاطره وطن خواهد زیست و حتی دریوزگی در وطن را بر بی نیازی در دیار غربت ترجیح خواهد داد:
عزیزیم وطن یاخچی،
کوینکی کتان یاخچی،
غوربت یئر جنت اولسا،
یئنه ده وطن یاخچی.
عزیزیم دیلن گز،
باغدا گوله دیلن گز،
غوربتده خان اولونجا،
وطنینده دیلن گز.
دردی جانکاه از این همه حسرت و ناکامی و شوربختی بر روح و احساس انسان سرازیر می شود و به ساز و نغمه او آهنگی سوزناک و ترنمی حزن آلود می بخشد:
فلکین داد الیندن،
اولمادیم شاد الیندن،
یامان یئرده ییخیلیدم،
توتمادی یاد الیمدن.
سو تک آرخا دولاندیم،
ساپ تک چارخا دولاندیم،
ظالیم فلک الیندن،
قورخا -قورخا دولاندیم.
باهاسیز داشدی دونیا،
چوروک آغاجدی دونیا،
کیمه دئییم دردیمی ،
بوتون قان یاشدی دونیا.
تنوع و رنگارنگی مضمون ، یکی از جنبه های برجسته بایاتی ها است. ازمیان انواع قالبهای گوناگون ادبیات منظوم شفاهی، نوع بایاتی در احاطه و ترنم مسائل و حقایق مختلف زندگی خلق متمایز است.
جنبه تنوع مضمون در نوع بایاتی به قدری نمایان است که برخی از گرد آورندگان و مصنفین بایاتی ها ، اساس کار خود را بر تقسیم بندی انها از نظر محتوی و مضمون قرار می دهند و بایاتی ها را در سر فصلهای معنی مانند:
بایاتی ها عاشقانه و وصف حال ، زندگی خانوادگی،رنج و نارضایی،فراق و انتظار ، صداقت و مردانگی، پند و حکمت، معتقدات و پندارها و از این قبیل تدوین می کنند.همین گوناگونی بایاتی ها از نظر محتوا موکد دیگری است بر اینکه سرچشمه جوشان بایاتی ها زندگی است.زنگی خلق با تمام گوشه ها و سایه روشنها و نشیب وفرازهای آن .
سیر و گشت در گلزار رنگارنگ و دامن گستر بایاتی ها ما را با مضامین و اندیشه ها و احساسهایی از همه نوع روبرو می سازد.
در اینجا ما از یک طرف با مضامینی از نوع بایاتی زیر برخورد می کنیم که نشان پندارها و اوهام دنیای کهن در ان عیان است و انسان برای احتراز از بیماریها و چشم زخم ، به معجزه گیاهان توسل می جوید:
اوز ه رلیک سن هاواسان،
هر بیردرده داواسان،
درد قاپیدان گلنده،
سن باجادان قووارسان.
و از طرف دیگر با مضامین واقع بینانه ای از نوع بایاتی زیر روبرو می شویم که در آن نقطه نظر فلسفی عامه نسبت به طبیعت و زندگی انعکاس یافته است:
عاشیقین هاراییندان،
ائل یاتماز هاراییندان،
گونده بیر کرپیچ دوشور،
عومورومون ساراییندان
http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
بایایتلار از گنجینه ادبیات فولکلور آذربایجان (قسمت دوم )
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
بایاتی ها از نظر وزن همیشه هفت هجائی هستند ولی از لحاظ وجود تقطیع در مصراعها یکسان نیستند .
یک عده از بایاتیها بدون تقطیع هستند.بعضی دیگر بصورت 3+4و برخی به شکل 4+3 تقطیع می شوند.دریک عده بایاتیها ترتیب تقطیع در مصرعها نیز به هم می خورد و پس و پیش می شودولی این تغییر محل تقطیع ، هیچ گونه سکته ای بر روانی و سلاست ان وارد نمی سازد.
از جنبه های بدیعی و لفظی متمایز بایاتیها ، روانی و انسجام خاص انها است.
بایاتی ها رنگ امیزی و زیبائی های شگفت زبان خلق را بطور وسیع در خود جای می دهند.قالیهای کوتاه و روان و منسجم این نغمات احساس انگیز ،از هر نوع عبارت پردازی و تصنع برکنار بوده و در عین سادگی ، خوش رنگترین بدایع لفظی را از تعبیر و تشبیه و کنایه و استعاره و مجاز در بافت خود نقش می زنند.
کمی دقت در بایاتی ها زیر که بر حسب تصادف از ردیف صدها بایاتی نقل می شود، می تواند چشم اندازی از این بدایع را در دیدگاه ذوق و احساس نمایان سازد:
قاشلارین قیبله گاهدی،
قیبله دئسم گوناهدی،
داغلارا دومان چوکسه،
اوداغ من چکن آهدی.
عاشیق سوزون گیزله در،
سوزون دوزون گیزله در،
سن چمنه چیخاندا ،
لاله اوزون گیزله در.
گوزلرین خومار ایندی،
یاش توکر یومار ایندی،
توک زولفون سینن اوسته،
گورن نار اومار ایندی.
آچیلارام گول کیمی،
اوخورام بولبول کیمی،
گویولومه دگن اولسا،
ساراللام سونبول کیمی.
یکی دیگر از زیبائیهای لفظی بایاتیها به کار رفتن ظریف و ماهرانه جناس در این نوع شعر شفاهی است:
من عاشیق گول آنباری،
گول اکدیم،گول انباری،
هیجران قوماز گوز آچام،
درد قویماز گولم باری>
من عاشیق باشدان یارا ،
آرتیبدیر باشدان یارا،
منی حسرت یاراتدی،
یاردان باشدان یارا.
بایاتی از نقطه نظر محتوی و مضمون ، از یک سو مظهر و ایینه زلال عشق و آرزو و امید و رنج و شادی و از سوی دیگر کتاب ناگشوده معتقدات و اداب و رسوم و خصایل و خلق و خوی قومی انسانهای ساده و پاکدل در طول نسلها و قرنها است.
نقش فائق و چشمگیر ذوق و احساس انسانی در ابداع و حراست این اثار ، برای آن عده از افراد که آثار فولکلوریک را صرفا محصول فانتزی و عوالم رویایی و خیال پردازی عامه می پندارند ، در مورد بایاتی ها نیز این توهم را ایجاد کرده است که این نوع ادبیات شفاهی را نیز تراوش ذهنیات خلق به تصور آورند و محتوی و مضمون مندرج در آنها را عوالمی دور از تاثیر و جاذبه زندگی عینی قلمداد کنند.
در صورتیکه بایک بررسی سطحی مسلم می گردد که این آثار نغز و پرسوز ، قبل از هرچیز ، از زندگی پر نشیب و فراز مردم مایه گرفته است.
مسلما جنبه غنائی بایاتی ها ، طرح مضامین عشقی و شور و حال را در آنها در درجه اول قرار می دهد .
با این حال قالب بایاتی ، اولا در پذیرش و ترنم مسائل و موارد مختلف و همه جانبه و ذوق و اندیشه ی عامه از این حدود مرسوم فراتر می رود و مضامین گوناگونی را در ادبیات کوتاه خود بازگو می کند و ثانیا در بایاتی ها عاشقانه هم که سرچشمه ان ظاهرا عشق و شوریدگی و دلبری و دلباختگی است ، نشانه های برجسته زندگی عینی خلق نمودار است. مطلب این جا است که در همین بایاتی های عاشقانه ، جنبه حزن و نامرادی و حسرت و درد و فغان برجنبه نشاط و شادی تفوق دارد.
چقدر نابجا خواهد بود اگر چنین به تصور آید که این چیزی مربوط به عوالم ذهنی و رویایی سرآیندگان و پردازندگان این آثار بدیع است.
این گرایش ذوق و احساس ، در درجه اول انعکاس طبیعی و اجتناب ناپذیر زندگی دشوار و پرسوز و گدازی است که انسان در گذشته با سرنوشت خود بر آن بسته بوده است.
در دورانی که جان و تن انسانی در زیر یوغ تعدی و ستم و بی عدالتی های اجتماعی منکوب می شد و نشاط و خنده در لبها می خشکید و عشق و امید وآرزو به جای شکفتن و ثمر دادن به صخره های ناکامی و نابسامانیها می خورد و موجی از دلهره و شکوه و رنج در دل و روح انسان بر می انگیخت هر یک از اینها مجوزی بود که انسان از درد و رنج بنالد و بگوید:
آغلارام آغلار کیمی،
دردیم وار داغلار کیمی،
خزان اولدوق توکولدوق،
وئرانا باغلار کیمی.
دومانلی داغلار گویلوم،
نیسکیللی باغلار گویلوم،
نه آچیلار،نه گولر،
همیشه آغلار گویلوم.
http://www.sahand272.blogfa.com/ http://www.rs272.parsiblog.com/ WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
بایایتلار گنجینه ای از ادبیات فولکلور آذربایجان (قسمت اول )
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
دو بیتی های بومی ادبیات شفاهی آذربایجان که در اکناف این دیار با نام بایاتی شهرت دارد یکی از رایجترین انواع منظوم ادبیات شفاهی این سرزمین است .
بایاتیها از نظر انسجام شکل ، وسعت مضمون ، ترنم موسیقی و تموج ذوق و احساس در ردیف جذابترین و شورانگیزترین آثار بدیع فولکلوریک جای می گیرند.این نغمات نغز و دلکش که از زندگی و عواطف و رازها و نیازهای مردم ساده و پاکدل مایه می پذیرند و در قالب الفاظی روان و بی تکلف جای می گیرند،از چنان لطف و خلوص و صفا و صراحتی برخوردارند که بخصوص وقتی با آهنگ ویژه خود و با نوائی گیرا خوانده شوند، عنان از کف دل می ربایند و سرشک بر چهره احساس می افشانند.
ارادت و اعتقاد مردم ساده ی صحرا و شهر و روستا به این آثار موزون و دلفریب تا بدان پایه است که بایاتی ها را حسب حال و آیینه سرنوشت نمای خویش می پندارند و بهنگام ملال و سرگشتگی و حرمان برآن توسل می جویند و بعنوان تفال از آن مدد و مراد می طلبند.
عنوان بایاتی ها به احتمال زیاد از نام «بیات»یا«بایات» ماخوذ است.بایات ها از جمله قبائل متعددی بودند که در دورانهای کوچ و اوتراق به آذربایجان آمده و در آنجا سکنی گرفته اند و بعد در ترکیب مردم این دیار مستهلک گشته اند .
حدس انتساب «بایاتی» به بایاتها وقتی قریب به یقین می شود که در موسیقی فولکلوریک آذربایجان نیز به نواهائی از قبیل افشاری و گرایلی بر می خوریم که عنوان آنها نیز از نام قبایل و اقوام گرفته شده است.
بطوریکه از منابع و قراین بر می آید ، بایاتها از موسیقی و ادبیات غنی سرشاری برخوردار بوده اند که پس از کوچ و اسکان در این ناحیه ، به مقیاس وسیعی شیوع یافته و در موسیقی و ادبیات شفاهی نواحی همجوار تاثیر گذاشته است و ما نشانه این تاثیر را در موارد زیاد و از آن جمله بصورت ترادف کلمه بایات با نام برخی از دستگاههای آواز ایرانی و نیز بصورت دستگاه آواز مستقلی به نام «بیاتی» در ترکیه مشاهده می کنیم.
نمونه های اولیه بایاتی ها مسلما در آغاز امر به وسیله شعراء و نوازندگانی که در ادبیات و موسیقی شفاهی آذربایجان به نام «عاشق» {آشیق}اشتهار دارند، بسلک نظم در آمده است.
در جریان قرن ده الی سیزده هجری ، ما به شعرا و نغمه پردازانی مانند امانی، عزیزی،ساری آشیق،صالح، مجروح،معصوم،بیکس،واقف،سالک،ذاکر و دیگران بر می خوریم که نمونه های دست اول بایاتی های آنان در جنگها و دست نویسهای مربوط به ادوار فوق به جای مانده است.
سرایندگان مذکور ،در ضمن سرودن نغمات و نواهای مختلف که معمولا به همراه ساز اجرا می شده ، بایاتی نیز گفته اند و بخصوص بایاتی های عزیزی و ساری آشیق در میان مردم دهان به دهان گشته و رواج عامه یافته است.
ولی بایاتی هایی که اکنون به مقیاس وسیع در میان مردم رواج دارند ، خواه احتمال شناختن سراینده و مصنف آنها در میان باشد ،یا نه ، تعلق به عامه دارند.
زیرا خلق در طول نسلها آنها را سینه به سینه بازگو کرده ، آنچه را که به زبان ذوق و سلیقه خود بیگانه دیده ، به یک سو نهاده و به اقتضای احساس و خواسته های عاطفی خود در آن دگرگونیها داده و به این ترتیب سکه فردی را از روی انها زدوده و به تملک گنجینه فولکلوریک عامه در آورده است.
بایاتی ها از نظر غالب شعری ، از انواع دیگر ادبیات منظومه شفاهی متمایز می گردند.وضع بایاتیها مانند انواع اصیل دیگرادبیات منظوم شفاهی آذربایجان بر اساس وزن هجائی (سیلابیک) استوار است.
بایاتی از چهار مصرع ترکیب می شود که در آن ، مانند رباعی سه مصرع 1و2و4 هم قافیه و مصرع سوم آن ازاد است.
از نظر افاده معنی و منظور، مصرعهای اول و دوم در آمد دو مصرع سوم و چهارم محسوب می شوند و منظور اصلی نیز در دو مصرع آخر مطرح می گردد:
عزیزیم ، گول الللر،
اغ بیلکلر ،گول الللر،
دریاجا عقلین اولسا ،
یوخسول اولسان گولللر.
آپاردی چایلار منی ،
هفته لر ، ایلار منی ،
یوکوم قورقوشوم یوکی،
یوردو بو تایلار منی.
در این بایاتی ها دو مصرع اول در آمد و برداشتی است که به منظور بیان اندیشه و احساس مندرج در دو مصرع آخر طرح شده است.
بنابراین ، وظیفه دو مصرع اول ایجاد زمینه موافق برای بیان و انشاد دو مصرع بعدی است.مصرعهای اول و دوم معمولا با یک وصف طبیعت و یا وصف حال و بطورکلی با توصیفی مشهود و قابل لمس اغاز می شود و زمینه را برای طرح یک واقعیت ، بدانسان که برای گوینده مطرح است فراهم می سازد.
این خصوصیت، یکی از جنبه های متمایز نوع بایاتی بوده و موجب ان می گردد که دو مصرع اول چون فی البدیهه و به قصد ترادف عنوان می شوند، در دو یا چند بایاتی همشکل و متقارن باشند.
ولی مصراعای سوم و چهارم مضامین و معانی متغایر و مستقل از هم پیدا کنند :
من عاشیقام هر آیلار
هر اولدوزلار ،هر آیلار
بوردا بیر گول بیتیبدی،
سوسوزوندان هارایلار.
من عاشیقام هر آیلار،
هر اولدوزلار هر آیلار،
باشیم جلاد الینده ،
دیلیم سنی هارایلار
ادامه دارد......................
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
یاور جاده ساز دموکراسی ایران ،باقرخان آذربایجانی
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
باقرخان (1335 ق/ 1917 م) ملقب به «سالار ملی» از رهبران برجسته انقلاب مشروطه و یار و همرزم ستارخان ،وی در محله «خیابان» تبریز، گویا در 1278 ق / 1240 ش متولد شد. از زندگی او پیش از ظهور در نهضت مشروطیت، اطلاع چندانی در دستنیست. ظاهراً در جوانی به بنایی اشتغال داشت و در محله خود به دلیری و عیاری شهره بود و به این سبب، یک چند کدخدای آنجا شد. گفتهاند که بهروزگار ولیعهدی مظفرالدین میرزا در تبریز، در زمره فراشان یا یوزباشیان دستگاه او در آمد و در استیفای آذربایجان هم مدتی مامور گردآوریمالیات بود. اما آنچه او را برانگیخت تا استعداد خویش را در سازمان دهی جنبش تودهها و رهبری آن نشان دهد، تلاشهای محمدعلیشاه در برافکندن بنیادمشروطه و ظهور دوره استبداد صغیر بود. در پی بمباران مجلس و تفویض حکومت و فرماندهی نظامی آذربایجان به کسانی چون محمدولیخانتنکابنی و عینالدوله و عبدالمجید میرزا. انقلاب در آذربایجان اوج گرفت و چون ستارخان نیز از امیرخیز به پا برخاست، «نائب باقرخان» (باقر بنا)هم از محله خیابان به او پیوست و با مجاهدانی که گردآوردند، قصد تهران و کمک به مجلس شورا کردند، اما انجمن ایالتی تبریز که حضور آن دو رادر شهر ضروری میدانست، مانع رفتن آنها شد. اجازه ورود به عین الدوله و اردوی دولتی ندادند و ستار و باقر به اشغال ورودیهای شهر وسنگربندی در خیابانها دست زدند. در نخستین رویاروییهای قوای دولتی با مردم تبریز، حوزه نفوذ و اقتدار باقرخان که تقریباً به طور مستقل کارمیکرد، چندان گسترده نبود، ولی به تدریج با ضعف مرتجعان و هواداران شاه، نفوذ بیشتری یافت؛ چنانکه با محاصره تبریز توسط قوای دولتی کهموجب بروز قحطی در شهر شد، به ناچار باقرخان وظایف دیگری برعهده گرفت و اخطاریهها و اعلامیههای «مجلس غیبی» یا شورای مخفی تبریز،به مهر ستار یا باقر صادر میگردید. گزارشها و مراسلات کنسولگریهای روس و انگلیس، حاکی از نگرانی ماموران بیگانه از فعالیتهای باقرخان و ستارخان است که به تعبیر آنها موجباغتشاش در شهر شده بود. در اواخر رمضان 1326 / سپتامبر 1908 بازارهای تبریز بسته شد و انجمن ایالتی به تشکیل نیروهای نظامی به فرماندهیباقرخان و ستارخان دست زد که هزینههای آن را مردم میپرداختند. در برخی منابع این هزینهها را از مالیاتهای خودسرانهای دانستهاند که توسطستار و باقر وضع، و اخذ میشد. مخبرالسلطنه مهدی قلی هدایت از فعالیت این دو، به مثابه اعمالی جابرانه و برای گردآوری مال سخن رانده و بهویژه برخی کارهای باقرخان را «دیوانگی» خوانده است. برخی از اظهارنظرهای دیگر هم برمی آید که باقرخان مردی تندخود و کم تحمل بود و گاهخلاف رسم و رویه کسی که رهبری جنبشی را در دست دارد، عمل میکرد؛ چنانکه یفرم خان که خود از سران نامدار مشروطه بود، از برخی اعمالباقرخان به شدت انتقاد میکرد.
به هر حال در این میان رحیم خان چلبیانلو به دستور محمدعلی شاه بر تبریزیان تاخت و یکی از نخستین اهداف او تخریب و تاراج محله خیابانبود که از لحاظ نطامی و شمار مجاهدان در درجه اول اهمیت قرار داشت. حملات بیوکخان، پسر رحیمخان به خیابان راه به جایی نبرد و رحیمخان خود به تبریز تاخت، همزمان با تحریک پاخیتانف، سرکنسول روسیه مردم بیمناک شده، فریب میخوردند و بیرقهای سفید به علامت صلح باقوای دولتی بر خانههای خود برافراشتند. اوضاع طوری واژگونه شد که باقرخان هم ناچار به خانه میرهاشم خیابانی پناهنده شد و از روسها تامینخواست و حتی گفتهاند که بیرق سفید بر سر در خانهاش آویخت. این حادثه سبب شد تا بسیاری از مجاهدان دیگر نیز خانهنشین شوند و راه برایتسلط قوای دولتی هموار گردد. در حالی که رحیمخان کدخدایان تبریز را وادار میکرد تا 90 نفر از سران مجاهدان را که باقرخان در راس آنها قرارداشت، به او تسلیم کنند، دلیری ستارخان که بیرقهای سفید را فروکشید و باقرخان را رسماً به ادامه مبارزه فراخواند، اوضاع را به نفعمشروطهخواهان تغییر داد. باقرخان پس از اظهار پشیمانی، به درخواست انبوه مردمی که از مسجد صمصامخان به سوی خانه او روان شدند دوبارهبه تکاپو برخاست و عزم مقابله با رحیم خان کرد. سرانجام نیز به همت او و دیگر مجاهدان، محل استقرار رحیم خان در باغ شمال تصرف شد. پساز آن رشته امور شهر در دست مجاهدان افتاد و طرفداران شاه و مرتجعان که در شبکهای مفسدهانگیز به نام «انجمن اسلامیه» گردآمده بودند، به ناچارشهر را ترک کردند. با این همه عین الدوله به دستور شاه، شهر را در محاصره گرفتو جنگی خونین آغاز شد و باقرخان که اردویش مقابل قوای عین الدوله قرار داشت،رشادتهای کمنظیر نشان داد، و چون نمایندگان روس و انگلیس به بهانه حمایت از اروپاییان، اولتیماتوم شدیداللحنی خطاب به انجمن ایالتی تبریزفرستادند، باقرخان به این اخطار وقعی ننهاد و از کار دست نکشید. در پی این اخطار، قوای روسی وارد شهر شد و ستارخان و باقرخان برای پرهیزاز دان بهانه به دست متجاوزان مجاهدان را از هر گونه حرکت بر ضد این قوا باز داشتند. و خود با آن که در آغاز پیشنهاد انجمن ایالتی مبنی برتحصن در کنسولگری عثمانی را نپذیرفتند، سرانجام در جمادیالاول 1327 / ژوئن 1909 ناچار به آنجا پناهنده شدند. با این همه، روسها که ازحضور باقرخان و ستارخان در تبریز سخت واهمه داشتند، با کنسولگری (شهبدرخانه) عثمانی وارد مذاکرده شدند و سرانجام از استانبول دستوررسید که این «خادمان وطن» به عثمانی بروند وگرنه مورد حمایت آنها نخواهند بود. دولت روسیه هم به کنسول خود در تبریز دستور داد تا خروجستارخان و باقرخان از تبریز، قوای روس را در شهر نگاه دارد.
در این میان، تهران به دست مجاهدان بختیاری و گیلانی فتح شد و مخبرالسلطنه والی آذربایجان گردید و با استقبال ستارخان و باقرخان روبهرو شد.وی از آغاز رشته امور را در دست گرفت و اعلام کرد که کسی جز دولت و انجمن ایالتی در اداره امور مداخله نکند. از آن سوی سپهدار اعظم، ستار وباقر را برای رفتن به تهران تشویق کرد و مخبرالسلطنه هم که نمیخواست آن دو در تبریز بمانند و از پیش نیز از آنها دلتنگیها داشت، به سردی با آنهارفتار میکرد و خواهان خروجشان از شهر بود و این خوشنودی سبب شده بود که برخی از روزنامهها نیز به بدگویی از سردار و سالار بپردازند. اینعوامل و نیز تلاشهای رقیبان و دشمنان ستار و باقر و نو دولتیان ناسپاس سخت موجب دلسردی این دو مجاهد شد. باقرخان و ستارخان به نگارشنامههایی به مقامات در تهران دست زدند و خدمات خود را برشمردند و گاه پاسخهایی دایر بر قدردانی دریافت داشتند؛ تا این که عضدالملکنایبالسلطنه احمدشاه و سپس مستشارالدوله، رئیس مجلس شورای ملی ضمن تایید خدمات و زحمات آنها، هر دو را به تهران دعوت کردند و گویااز آخوند ملا محمدکاظم خراسانی نیز خواستند که آن دو را به آمدن به تهران تشویق کند. توصیه آخوند، ستارخان و باقرخان را در این کار راسخ کردو آن دو با گروههای مسلح خود رهسپار تهران شدند. البته در این کار، اصرار انجمن ایالتی که از هشدارهای روسیه دایر بر تجدید لشکرکشی بیمداشت، بیتاثیر نبود. ستار و باقر در نوروز 1289 تبریز را به قصد تهران ترک کردند. در زنجان، شیخ محمد خیابانی و میرزا اسماعیل نوبری و برخی از وکلای مجلس درملاقاتی با اسماعیل امیرخیزی، منشی و مشاور ستار، از رفتن باقرخان و ستارخان به تهران ابراز نگرانی کردند. امیرخیزی چاره کار را در این دید کهآخوند خراسانی آنها را به عتبات دعوت کند پس چون مجاهدان به قزوین رسیدند، از علمای نجف تلگرافی رسید که آنها را به تشرف فرا میخواند. بااین همه، استقبال گرم مردم از مجاهدان در همه شهرها و آمادگی تهرانیان برای استقبال موجب شد تا سردار و سالار هر دو سفر به عراق را به پس ازدیدار از تهران موکول کنند. برخی گزارشها حاکی از آن است که علمای نجف به درخواست مستشارالدوله، رئیس مجلس شورای ملی - که از آلت دست شدن این دو توسط«اشخاص مغرض و معاند» بیمناک بود - و نیز درخواست محرمانه سپهدار اعظم از آخوند خراسانی، باقرخان و ستارخان را به عراق دعوت کردند. بههر حال سردار و سالار ملی در میان استقبال بیسابقه مردم وارد تهران شدند و دولت به پذیرایی با شکوهی از آنان پرداخت و احمدشاه جوان هر دورا سخت محترم داشت. آنگاه ستارخان را نخست در باغ صاحب اختیار، و سپس در پارک اتابک و باقرخان را در باغ عشرت آباد جای دادند ومجلس شورای ملی نیز با اهدای لوحی به تقدیر از آنها برخاست و تصویب کرد که ماهانه به هریک 1000 تومان مقرری پرداخت گردد.
در این میان نزاع میان اعتدالیون و انقلابیون یا دموکراتها در حکومت مشروطه به اوج رسیده بود جناح اعتدالی که بسیاری از اشراف و فئودالها را دربر میگرفت، از آغاز ورود باقرخان و ستارخان به تهران میکوشید به آنها نزدیک شود و از وجودشان برای عقب راندن انقلابیون بهره جوید؛ چنانکهدموکراتها گویا پیشبینی میکردند و به همین سبب، نمیخواستند این دو وارد تهران شوند، در نتیجه تمایل ستار و باقر به این جناح، روابط آنها باکسانی چون سپهدار اعظم و سردار منصور و سردار محبی روی به گرمی نهاد، ولی با سردار اسعد و دیگر سران بختیاری صمیمیتی حاصل نشد.انقلابیون نیز به نوبه خود کوششها کردند تا میان ستار و باقر را به هم زنند، ولی تحریکات اعتدالیون به جایی رسید که باقرخان در مجلسی، بر ضدنمایندگان دموکرات مجلس سخنانی درشت گفت و به تدریج روابط میان دو سردار تبریزی با سیدحسن تقی زاده، رهبر انقلابیون تیره گردید، تا آنجاکه وقتی ستارخان خواهان تبعید تقیزاده شده، باقرخان هم از او پشتیبانی کرد. نزاع میان اعتدالیون و دموکراتها به یک رشته خشونتها و قتلهایی منجر گردید که عدهای از سران مشروطه و دولتمردان نامدار از قربانیان آن بودند تاسرانجام بر اساس مصوبه مجلس شورای ملی و دستور کابینه مستوفیالمملالک، یفرم خان رئیس نظمیه تهران اعلام کرد که مجاهدان باید ظرف 48ساعت سلاحهای خود را تحویل دهند و این کار به نزاع و جنگ میان مجاهدان و قوای دولتی در محل اقامت ستارخان انجامید و باقرخان هم باگروه خود بیدرنگ به ستارخان پیوست (30 رج 1328). سرانجام قوای دولتی فائق آمد و باقرخان دستگیر شد و مورد تحقیر و توهین قرار گرفت واموال مجاهدان و لوحه اهدایی به سالار و سردار ملی به یغما رفت. سردار و سالار ملی به ناچار در تهران ماندند یا نگاه داشته شدند. ستارخان 4 سال بعد درگذشت و باقرخان نیز چند سال بعد، در آغاز جنگ جهانیاول در زمره گروهی از آزادیخواهان در محرم 1334 / نوامرا 1915 رهسپار قلمرو عثمانی در عراق شد، ولی شکست آلمان در این ناحیه و پراکندهشدن آزادی خواهان، باقرخان و یارانش را به فکر بازگشت به ایران انداخت، وی و یارانش در راه بازگشت در حدود مرز قصر شیرین در خانه مردیبه نام محمد امین طالبانی بیتوته کردند ولی شبانگاه همه به دست او که طمع در اموالشان بسته بود، کشته شدند (ح 1335 ق / 1917 م). چند روز بعدماموران انگلیسی که از سابقه شرارتهای محمدامین آگاه بودند، از ماجرا خبر یافتند و او را گرفتند و پیکر باقرخان را که در گودالی دفن شده بود،یافتند. محمدامین طالبانی اعدام، و باقرخان همانجا به خاک سپرده شد. بعدها در آذرماه 1325 مجسمهای از او در میدان شهرداری تبریز نصبکردند، ولی با سقوط حکومت پیشهوری، آن مجسمه نیز در زمره چیزهای دیگر از میان رفت. در آذرماه 1354 جسد باقرخان، سالار ملی از روستایمحمد امین که اکنون بیشمان نام دارد، به تبریز منتقل و با احترام در گورستان طوبائیه دفن شدند و بنایی شایسته بر گور او برپا گردید و چندی بعد نیزیکی از خیابانهای تبریز «سالار ملی» نام گرفت. باقرخان تنها یک دختر به نام ربابه داشت که در 31 خرداد 1347 ش، 7 سال پیش از انتقال پیکرپدرش به تبریز، درگذشت.
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
جاده ساز دمکراسی ایران، ستارخان آذربایجانی
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
ستارخان سردار ملی (1284-1332ق) فرزند حاج حسن قراجه داغی در منطقه قراجه داغ (ارسباران) در 32 کیلومتری مهاباد به دنیا آمد. از اطلاعات جسته و گریختهای که از وی به دست آمده، درمییابیم که او با پدر خود در روستاهای اطراف ارسباران به شغل پارچهفروشی مشغول بوده است.
ستارخان پس از قتل برادرش اسماعیل به دست نیروهای دولتی به همراه خانواده خود به تبریز مهاجرت کرد و در محله امیرخیز اقامت گزید و از داشها و لوطیهای آن محله شد.
وی مدتی جزء سواران حاکم خراسان بود، از آنجا به عتبات عالیات سفر کرد، پس از چندی به تبریز بازگشت و به مباشری املاک محمدتقی صراف در سلمان مشغول گردید. سپس به توصیه رضاقلی خان سرتیپ وارد خدمت قراسوران (ژاندارمری) شد و حفاظت راه مرند و خوی به او محول گردید. چندی بعد مورد توجه مظفرالدین میرزا (ولیعهد) قرار گرفت، ضمن دریافت لقب خانی، از تفنگداران ولیعهد در تبریز محسوب گردید. ستارخان بنابر عادت لوطیگری در یکی از درگیریهای خود با مأمورین محمدعلی میرزا (ولیعهد) در تبریز، مورد تعقیب قرار گرفت، از شهر گریخت . سپس با وساطت بزرگان و معتمدین محل به شهر بازگشت و دلالی اسب را پیشه خود کرد.
در سال 1325ق انجمن ایالتی آذربایجان به واسطه رشادتهای ستارخان و باقرخان به آنان لقب سردار ملی و سالار ملی اعطاء نمود.
با شروع انقلاب مشروطه در تهران و گسترش آن در سراسر کشور، مجاهدین و آزادیخواهان آذربایجانی و قفقازی به فرماندهی ستارخان و باقرخان به حمایت از مشروطیت قیام نمودند و در مقابل قوای 35 تا 40 هزار نفری اعزامی از مرکز و خوانین محلی به فرماندهی عبدالمجید میرزا عینالدوله که برای سرکوبی قیام تبریز اعزام شده بودند به شدت مقاومت کردند و از تسلط آنها به شهر ممانعت نمودند. تبریز به مدت 11 ماه توسط قشون دولتی محاصره شد و از ورود آذوقه به شهر جلوگیری به عمل آمد. زندگی بر مردم بسیار سخت و طاقت فرسا گردید. نهایتاً با وساطت قسنولهای روس و انگلیس و موافقت دولتهای طرفین عدهای از قوای روسیه به تبریز وارد شدند و راه جلفا را برای ورود آذوقه باز کردند. در نتیجه محاصره شهر به پایان رسید و سربازان دولتی و خوانین محلی مخالف مشروطیت از اطراف تبریز دور شدند. بدین ترتیب نقشی که ستارخان و باقرخان در دفاع از مشروطه و تبریز داشتند به پایان رسید.
با حضور سربازان روسی در تبریز موقعیت برای ستارخان و باقرخان سخت و خطرناک گردید. آنها به اتفاق جمعی دیگر از سران آزادیخواه به قنسولگری عثمانی پناهنده شدند. سپس تحت فشار روسها و بنابر دعوت آیتالله محمدکاظم خراسانی به همراه جمعی از مجاهدین در روز هشتم ربیعالاول 1328ق به تهران مهاجرت کردند. در تهران استقبال شایانی از آنان به عمل آمد و از طرف مجلس شورای ملی مورد تجلیل قرار گرفتند و دو لوح نقرهای طلاکوب به ستارخان و باقرخان اهدا گردید و برای هر کدام ماهیانه مبلغ هزار تومان مقرری از طرف مجلس تعیین شد و در پارک اتابک (محل فعلی سفارت شوروی) اسکان یافتند.
در جریان ترور آیتالله سیدعبدالله بهبهانی دولت مشروطه تصمیم به خلع سلاح گروههای مسلح گرفت، ستارخان با این امر مخالفت نمود و با قوای دولتی به جنگ پرداخت متاسفانه نیروهای دولتی ناجوانمردانه این جاده ساز دموکراسی ایران را از ناحیه پا مجروح و 30 تن از نیروهای وی کشته و 300 تن اسیر شدند.و این پاداشی مرد بزرگ آذربایجانی بود که به ازای سالها مجاهدت در راه مشروطیت از طرف فرصت طلبان و منفعت طالبان دریافت نمود.
وی چهار سال پس از این واقعه در تاریخ 28 ذی الحجه 1332 درگذشت و در باغ طوطی در جوار حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
http://www.hayatname.blogfa.com
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
دده کاتیب سنین یاسین خاص اولدو
دده کاتیب بایرام یئلی اسیر گل!
غمین قیلدی کؤنول لری اسیر ، گل
باغریم باشین هجران اوخو کسیر گل
گل سینه م دن چک یازی یا بو اوخو
ائل ماهنی سین سن دینله ییب ، سن اوخو
دده کاتیب سنین یاسین خاص اولدو
بایرامیمیز قارا گلدی ، یاس اولدو
کدرلندی قلب آیناسی ، کاس اولدو
بیر یئرده کی کاتیب یئری بوش اولسون
ائللر نئجه خوش دانیشسین ، خوش اولسون؟
آنا یوردون سؤزو گلجک جوشاردین
شور دنیز تک شپه له تیب ، جوشاردین
اؤز ائلینه گؤزل قوشما قوشاردین
او قوشمالار شیرین بالدی ، عسل دی
ائل ایچینده هله ضرب المثل دی
درد اودونا گرک بیر سو چیلینسین
توز ـ توپراقلار گوزگولردن سیلینسین
کاتب لرین قدری آیدین بیلینسین
اؤلمه میشدن اگلنجه لر قورولسون
آدلارینا تمبر ـ تمثیل ویریلسین
دده کاتب آذربایجان اویاخدی
اؤز دیلینه ، اؤز ائلینه دایاخدی
یابانجی لیق عئیرتی بیر بویاخدی
جومرد انسان بو بویایا بویانماز
آمما حئییف آغیر یاتان اویانماز
دده کاتب چوخلو قورقو قوردولار
ناحق یئره ، حقّه قارشی دوردولار
شوونیست لر سنه تهمت ویردیلار
قارانلیغا قارشی یوزو آغ اولدون
هئی دیرچلدین ، هئی اوجالدین داغ اولدون
فانی دونیا ائدنمه دی آل سنی
تولامادی یالان ایده آل سنی
برهوولادی پیغمبر و آل سنی
چون تاپیندین پیغمبر و آلینا
آلدانمادین بو دونیانین آلینا
دده کاتب گؤروم روحون شاد اولسون
اؤیودلرین ائل ایچینده یاد اولسون
شیرین سؤزون آغیزلاردا داد اولسون
دونیا بویو اونودولماز آدین وار
وحدت عالم ایله اتّحادین وار
بیت الله جعفری لوربالاجیق ازاورمیه
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
http://tabrizfizuli.blogfa.com/
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
دده کاتب یاسیندا...
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
اخیرا" نماینده بارز ادبیّات شفاهی ترک دده کاتب که در روستای قولونجو مابین سلماس ـ اورمیّه میزیست ؛ سوار بر بال ملائک به عالم علوی پیوست . فرهنگ پروران ، ادبا و فضلای ترک از اطراف و اکناف پروانه وار دور شمع وجود آن نازنین گرد آمده و در مراسم تشییع و و تدفین آن بزرگوار نغمه ها گریستند. استاد معظّم حاج آقا بیت الله جعفری نیز در همین مراسم به نمایندگی از وبلاگهای ساری تئل و تبریز فضولی حضور یافت و با نغمه ای دلنشین یاد آن گرامی را عزیز داشت. با درج قسمتی از انعکاس این خبر در رسانه ها که عینا" تقدیم میگردد از متن کامل شعر استاد جعفری را که شاعر افتخاری ارکستر ساری تئل نیز میباشند با هم مستفید میگردیم:
( به مناسبت تجلیل و تشکر از زحمات 60 سالهی حاج عبدالرحمن طیار قولنجی (دده کاتیب) به عرصه فرهنگ و ادبیات، مراسم گرامیداشتی از طرف ادارهی ارشاد اسلامی آذربایجان غربی در تاریخ 23/12/87 (روز جمعه) از ساعت 4 الی 30/6 در مسجد محمد رسول الله قولنجی، بدون حضور مسئولین ارشاد و با حضور و استقبال پرشور ادبا، شعرا، عاشیقها و قشرهای مختلف مردم برگذار گردید.
از طرف مسئولین نیز کسانی همچون حاج قاضیپور نمایندهی مردم شهرستان ارومیه در مجلس، حضور داشتند. حاج قاضیپور در سخنرانی خود انتقاد خود را از عملکرد مسئولین در مورد آذربایجان و به خصوص ارومیه و قولنجی اعلام و مورد تشویق همگان قرار گرفت. الماسی بخشدار انزل و حاج آقا بیتالله جعفری نمایندهی سابق مردم ارومیه در مجلس نیز دم از فضایل ایشان زدند. حاج آقا جعفری شعری را از سرودههای خود در مورد دده کاتیب با نام (گل دده کاتیب / بیا دده کاتیب) بیان نمودند. رئیس نیروی انتظامی شهرستان ارومیه و همراهان و امام جماعات منطقهی انزل از دیگر شرکت کنندگان در این مراسم بودند.
در ابتدا، آقای عبدالوهاب حبیبی از شعرای قولنجی، با خواندن شعری در توصیف فضایل پیر طریقت آذربایجان، مجلس را آغاز کردند.
در طول مراسم شاعرانی چون، شاعر خداوندگار(با قرائت شعری تحت عنوان: دئمه اؤلوب دده کاتیب / نگو مرده است دده کاتیب)، واحدی شاعر دیگر شرکت کننده نیز توصیف بعضی از شعرای جمهوری آذربایجان و ترکیه، در مورد دده کاتیب را بیان نمود. بابا علی جوانمرد شعری را با عنوان «دده کاتیب» قرائت کردند. بهرام اسدی، شاعر و ناشر کتابهای دده گفتند: زندگانی با شرف ممکن است به کسانی زیادی قسمت شود، ولی مرگ باشرف، چیزی است که هرکس شایستگی آن را ندارد، و آن پیر سخن این به این شایستگی دست یافت. آقای اسدی همچنین اعلام کردند: شعرهای زیادی خطاب به دده کاتیب سروده شده است، و قرار است این شعرها در یک مجموعه منتشر شوند.)
http://tabrizfizuli.blogfa.com/
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
حوداث هوائی دنیا به روایت تصویر
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
http://www.rs272.com
www.darkroastedblend.com
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
شعری از محمد علی بهمنی
زیبایی آزادی
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم
با خزانت نیز خواهم ساخت . خاک بی خزانم
گر چه خشتی از تو را حتی به رویا هم ندارم
زیر سقف آشنایی ها میخواهم بمانم
بی گمان زیباست آزادی
ولی من چون قناری دوست دارم در قفس باشم
که زیباتر بخوانم
در همین ویرانه خواهم ماند و از خاک سیاهش
شعرهایم را به آبیهای دنیا میرسانم
گر تو مجذوب کجا آباد دنیایی
من اما جذبه ای دارم که دنیا را به اینجا میکشانم
نیستی شاعر...
نیتسی شاعر که تا معنای حافظ را بدانی
ور نه بیهوده نمیخواندی به سوی عاقل و دانا
عقل یا احساس . حق با چیست؟
پیش از رفتن . ای خوب
کاش میشد این حقیقت را بدانی یا بدانا
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI