»» زندگینامه مستر بین کمدین معروف انگلیسی ROWAN SEBASTIAN ATKINSON
![mr bean dance](http://i1.glitter-graphics.org/pub/382/382611dm1nnyy692.gif)
زندگینامه مستر بین کمدین معروف انگلیسی ROWAN SEBASTIAN ATKINSON
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
تاریخ تولد: 6 ژانویه 1955.
محل تولد: نیوکاسل انگلیس.
شغل: بازیگر، کمدین، نویسنده.
تحصیلات: مهندسی الکترونیک از دانشگاه نیوکاسل و آکسفورد.
علت شهرت: MR.BEAN
قد: 183 سانتی متر.
پدر: ERIC ATKINSO
شغل: کشاورز
مادر: ELLA MAY ATKINSON
برادرها: RYBERT-RODNEY
همسر: SUENTRA SASTRY--
شغل: آرایشگر و گریمور
ازدواج:1990.
پسر: BENJAMIN
دختر: LILY
جوایز دریافتی:
BRIT ACADEMY AWARDS
OLIVIER THEATRE AWARDS
![Www.JavadAkar.infO](http://www.javadakar.info.googlepages.com/bean.jpg)
وی در دوران دبستان با تونی بلر هم کلاسی بوده است.
وی از سال 1979 فعالیت هنری خود را آغاز کرد.
وی از کودکی دچار لکنت زبان میباشد.وی قادر به تلفظ صحیح حرف B نمیباشد.
وی صاحب چندین اتوموبیل ریسر و اسپورت میباشد.تفریح و سرگرمی وی مسابقات اتومبیل رانی سرعت میباشد.وی در این زمینه مهارت زیادی نیز داراست.
(روان آتکینسون) معروف به (مستربین) کمدین معروفی که سالهاست خنده را بر لبان مردم دنیا مینشاند، در 6 ژانویه 1955 در (نیوکاسل) انگلیس در منطقه (تینه) متولد شد. پدرش (اریک آتکینسون) و مادرش (الا می) نام داشت. او دو برادر بزرگتر به نامهای (روبرت) و (رودنی) دارد. پدرش یک مزرعهدار ساده بود. (روان) بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در دانشگاه (نیوکاسل) در رشته مهندسی برق مشغول به تحصیل شد. مدتی بعد دانشگاهش را به
(آکسفورد) منتقل کرد و تحصیلاتش را در همان رشته در دانشگاه (آکسفورد) به پایان رساند.
![http://www.javadakar.info](http://www.mr-bean.info/rowan.jpg)
او از نوجوانی به بازی در نقشهای کمدی علاقه فراوانی داشت. او در این زمینه از استعداد خاصی برخوردار بود. (روان) در دانشگاه (آکسفورد) با فیلمنامهنویس طنز معروف (ریچارد کورتس) آشنا شد و فعالیتهایش را در زمینه بازیگری کمدی زیرنظر این فیلمنامهنویس آغاز کرد. او در چند نمایش کوتاه طنز که در سالن آمفی تئاتر دانشگاه اجرا شد ایفای نقش کرد و بسیار مورد توجه تماشاچیان قرار گرفت. (روان) کار حرفهای خود را در این زمینه در سن 23 سالگی و در سال 1978 با ایفای نقش در یک نمایش کمدی با نام oclock news شروع کرد.
این نمایش یک تقلید خبر طنزآمیز بود که از شبکه BBC انگلیس پخش میشد. این نمایش کمدی که پخش آن مدت چهار سال ادامه داشت موفقیت چشمگیری به دست آورد و در این مدت چهار سال (روان) جوایز ملی و بینالمللی فراوانی را از اتحادیههای مختلف از آن خود کرد. (روان) که با بازی در این سریال محبوبیت خاصی در انگلیس پیدا کرده بود در سال 1980 به این ترتیب عنوان بازیگر سال BBC را از آن خود کرد و مورد تقدیر قرار گرفت. (روان) در سال 1981 در یک نمایش تک نفره طنز در تئاتر (وست اندلندن) بازی کرد و بعد از اتمام یک فصل کامل بازی جایزه بازیگر کمدی سال اتحادیه تئاتر (وست اندلندن) را از آن خود کرد. او جوانترین فردی بود که تا آن زمان تئاتر تک نفره طنز بازی کرده بود. دومین نمایش تک نفره او در سال 1988 نه فقط در لندن بلکه در نیویورک، استرالیا، نیوزلند و خاورمیانه بسیار موفقیتآمیز بود و مورد استقبال قرار گرفت.او در سال 1983 با همکاری فیلمنامهنویس (ریچارد کورتیس) نمایش طنز( )Black Adder(افعی سیاه) را برای BBC ساخت که این سریال نیز برنده جوایز فراوانی در سطح بینالمللی شد و (روان) به واسطه بازی در نقش اول این سری نمایشها برای دومین بار عنوان بهترین بازیگر سال BBC را از آن خود کرد. این سریال در چهار دوره متوالی پخش شد.
![http://www.javadakar.info](http://www.tvguide.com/images/pgimg/rowan-atkinson01.jpg)
معروفترین کار تلویزیونی بزرگ او در سال 1989 ساخته شد. این سریال کمدی صامت، مجموعه نمایشهای (مستربین) بود که برای شبکههای ITV و HBO توسط شرکت (تایگر اسپکت) ساخته شد. در این مجموعه نمایشهای طنز، (روان) نقش یک شهروند انگلیسی دست و پا چلفتی را بازی میکرد که بدون کلام و بیشتر با شکلکهای صورت و حرکات خندهدار، خنده را بر لبان تماشاگران مینشاند. این سریال برنده جوایز بینالمللی فراوانی از جمله (رز طلایی مونترایکس) شد و در سال 1995 نیز عنوان بهترین نمایش کمدی را از آن خود کرد.
این سریال از شروع ساختش بسیار مورد توجه کشورهای مختلف دنیا قرار گرفت و در بیش از دویست کشور مهم دنیا فروخته شد و از آن به بعد (روان) به عنوان (مستربین) در سطح بینالملل معروف شد. این مجموعه نمایشها از لحاظ اقتصادی برای تلویزیون انگلیس پرفروشترین سریال دهه نود به شمار میرفت. این مجموعه از سال 1989 تا 1995 در تلویزیون بریتانیا ساخته و پخش میشد. در سال ( 1997روان) یک فیلم سینمایی را نیز با این نقش بازی کرد که (بین، نمایش واقعه ناگوار) نام داشت و در سطح جهان موفقیتهای فراوانی را از آن خود کرد...
یک نویسنده
(روان آتکینسون) نه تنها یک بازیگر بلکه یک نویسنده، تهیهکننده و دوبلر معروف فیلمهای کمدی در اروپا به شمار میرود وی میگوید: یک فیلم کمدی خوب علاوه بر بازی خوب یک کمدین نیاز به یک موسیقی زیبا، یک کارگردانی خوب و یک فیلمنامه زیبا دارد.
او در مورد مجموعه (مستربین) میگوید: من هرگز دوست ندارم از مستربین که با آن در سطح دنیا شناخته شدهام جدا شوم. من از بازی در این نقش لذت فراوانی میبرم.(روان) علاوه بر این مجموعههای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی بسیار موفقی را هم در کارنامه هنری خود دارد.
(روان) در سال 2006 ساخت دومین مجموعه مستربین را آغاز کرده است که در 29 مارس 2007 به سینماها آمد. این مجموعه تعطیلات مستربین نام دارد.
ازدواج مستربین
روان در فوریه 1990 با (سانتراسایستی) ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای (بنیامین) و (لیلی) میباشد. قابل ذکر است که مستربین عاشق ماشینهای سریعالسیر از جمله (استون مارتین) است. وی در خصوص ماشینهای تندرو مقالاتی را در مجلات ماشین منتشر کرده است
ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( دوشنبه 89/1/16 :: ساعت 10:1 عصر )
»» خسته ترین عاشق
![دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani](http://static.dezeen.com/uploads/2008/01/love-in-the-city-square.jpg)
خسته ترین عاشق
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت
دزدیده و به جاش یک زخم همیشه گی ، رو قلبت هدیه
داده زل بزنی به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی
حس کنی که هنوز هم دوسش داری
چقدر سخته دلت بخواد سر تو باز به دیواری تکیه بدی
که یک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده
چقدر سخته تو خیالت ساعت ها با هاش حرف بزنی اما
وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی
چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه ها
تو خیس کنه اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوزهم دوستش داری
چقدر سخته گل آرزو هاتو تو باغ دیگری ببینی وهزار
بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب
بگی گل من باغچه نو مبارک
http://www.rs272.com/
http://rs1362.blogdoon.com/
http://rs272.persianblog.ir/
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( دوشنبه 89/1/16 :: ساعت 6:56 عصر )
»» شانه های خسته عشق
![دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani](http://up.iranblog.ir/4/1260273504.bmp)
شانه های خسته عشق
نوشته : بهانه
شانه برشانه زندگی کردیم
مثل افسانه زندگی کردیم
خنده هامان همه پریشانی
من و درد و تو زندگی کردیم
دل دردمندو سینه هاپرسوز
باهمه سوز زندگی کردیم
شب ما صبح نبوداما ما
باخیال صبح زندگی کردیم
توخیال میکنی رفتی تو
بی خیال تو زندگی کردیم؟
http://www.rs272.com/
http://www.bahanebodan.parsiblog.com/
http://rs1362.blogdoon.com/
http://rs272.persianblog.ir/
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( دوشنبه 88/9/16 :: ساعت 11:23 عصر )
»» دانشمند مشهورآذربایجانی پروفسو رلطفی زاده مخترع منطق فازی Fuzzy
![سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani](http://img75.imageshack.us/img75/9990/lotfiazadehthefatheroffkm1.jpg)
دانشمند مشهورآذربایجانی پروفسورلطفی زاده مخترع منطق فازی
Fuzzy Logic
لطفعلی عسگرزاده معروف به "پروفسور لطفی زاده" در جهان به تاریخ چهارم فوریه سال 1921 مصادف با 1300 هجری خورشیدی در شهر باکو (مرکز جمهوری آذربایجان - از کشور های استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی) چشم به جهان گشود.
پدر ایشان از هموطنان اردبیلی و مادرشان پزشکی اهل روسیه بودند. پس از ده سال خانواده ایشان از باکو به تهران هجرت کردند.
او تحصیلات خود را در یک مدرسه مذهبی به زبان انگلیسی تا مقطع دبیرستان و دوران دبیرستان را در دبیرستان البرز و تحصیلات دانشگاهی را در دانشکده فنی دانشگاه تهران در سال 1942 میلادی (1321 شمسی) به پایان رساند.
سپس در جریان جنگ جهانی دوم (1944) به آمریکا رفت و در سال 1946 (1325) موفق به اخذ درجه فوق لیسانس در رشته مهندسی برق از دانشگاه MIT شد. در سال 1949(1328) از دانشگاه کلمبیا در همان رشته، P.H.D گرفت و پس از آن ده سال در همان دانشگاه به مطالعه، تحقیق و تدریس پرداخت تا مفتخر به درجه پروفسوری شد.(1338-1959)
ایشان از سال 1959 (1338) تا کنون در دانشگاه برکلی واقع در کالیفرنیا (University of California -Berkeley ) مشغول تدریس هستند. در ابتدا ریاست گروه مهندسی الکترونیک (EE) را در سال 1963 (1342) و سپس در گروه علوم کامپیوتری (EECS) عهده دار بودند.
ایشان در سال 1991 (1370) رسما بازنشسته شدند ولی به دلیل علاقه فراوان به کار خود، هنوز هم هر روز به دفتر کار خود در دانشگاه می روند.
ایشان در سال 1946 در نیویورک با خانم Fay ازدواج کرده و صاحب دو فرزند به نامهای Stella و Norman شدند.
نظر ایشان در مورد ملیت خودشان این چنین است:
" مهم نیست که من آمریکایی هستم یا روس یا ایرانی یا آذربایجانی و یا هر جای دیگر، من از همگی این فرهنگ ها تاثیری گرفته ام و احساس آرامش و راحتی از همگی آنان دارم."
پروفسور در یکی از مصاحبه هایشان می گویند:
" سرسختی و کله شقی، نترسیدن از گرفتار شدن در مباحثه، این عادت بسیاری از ترک هاست. این هم قسمتی از شخصیت من است. من می توانم بسیار سرسخت باشم. این همان چیزی است که برای من در راه خلق منطق فازی (Fuzzy) مفید بوده است."
اما عمده شهرت ایشان در دنیای علم به واسطه ارائه مقاله و نظریه ای است که در سال 1965 (1344) در زمینه مجموعه های فازی (Fuzzy Set) و سپس در سال 1973 (1352) با تئوری منطق فازی (Fuzzy Logic) به دست آورده اند.
تئوری هایی که جهان علم را متحول کرده اند و هم اکنون 12 مجله مشخصا تحت نام "Fuzzy " به طور مستمر به چاپ می رسند.
حدودا 15000 مقاله علمی در این زمینه منتشر شده و البته این جدای از مقالاتی است که که در مجلات و کتاب های ناشناخته در اقصی نقاط جهان به چاپ می رسد.
در سال 1974 (1353) اولین کاربرد عملی منطق فازی در ساخت یک نیروگاه در اروپا به وقوع پیوست و بعدها و در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 میلادی در صنایع مختلف ژاپن به وفور مورد استفاده قرار گرفت تا جایی که کلمه فازی در سال 1990 به عنوان کلمه سال شناخته شد.
در ژاپن حدودا دو هزار دانشمند سرگرم کار بر روی Fuzzy Logic و کاربردهای آن هستند. کاربردهایی در زمینه لوازم خانگی و لوازم الکترونیکی. تنها شرکت Matsushita ارائه کننده مارک Panasonic در سالهای 1991-1992 اعلام کرد بیش از یک میلیارد دلار از بابت فروش محصولاتی که در آن از منطق فازی استفاده کرده، سود برده است.
مقالات، سخنرانی ها، جوایز، سمت ها و ...پروفسور لطفی زاده به قدری است که برشمردن آنها در این مختصر نمی گنجد. در اینجا تنها به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
-رییس BISC (Berkeley Initiative In Soft Computing)
-عضو ارشد: انستیتو مهندسی برق و الکترونیک (IEEE)، آکادمی علمی مهندسی آمریکا (NAE)، کنگره جهانی سایبرنتیک (ICC)، اتحادیه بین المللی سیستم های فازی (IFSA) و ...
- دریافت مدال افتخار از IEEE
- دریافت مدال علمی از IEEE
- دریافت مدال یادبود هزاره IEEE
- دریافت مدال ریچار همینگ IEEE
- دریافت جایزه از Honda ژاپن
- و ...
mania.pib.ir
rs272@yahoo.com
rasin272@yahoo.com
http://www.rs272.com/
http://rs1362.blogdoon.com/
http://rs272.persianblog.ir/
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( یکشنبه 88/8/24 :: ساعت 11:41 عصر )
»» افتتاح سایت پزشکی دکترجعفرسیاه چشم
![دکترجعفرسیاه چشم دکترجعفرسیاه چشم](http://jafarsiahcheshm.parsiblog.com/PhotoAlbum/jafarsiahcheshm/1.jpg)
افتتاح سایت پزشکی دکترجعفرسیاه چشم
اقراء اولین کلمه ای است که فرشته وحی به پیامبرعظیم الشان حضرت محمد(ص) از طرف خداوند یکتا ابلاغ نمود .چقدر این موضوع دلنشین است که درمیان تمام موجودات زنده عالم فقط و فقط انسان قادربه تکلم و نوشتن هست .حال انصاف است که ازاین قدرت بی انتهای خداوندی استفاده نکنیم. اگراین نوشتن به سلاحی بنام علوم روز نیز مجهز شود واقعا در خورتحسین خواهد بود.زیباتر زمانی است که این نوشتارعجین در اعمالی انسان دوستانه از طرف افرادی مثل پزشکان وپرستاران باشد که سوگند خدمت یه انسانهادرسختترین شرایط زندگی آنهارا به گردن گرفته اند.نمیدانم به این باید گفت سوگند یا خدمت یا تکلیف یا باید در یک کلام بگویم عشق به ذات اقدس خداوند متعال که مارا در بهترین صورت آفریده است .ما پزشکان آنچه راکه دردرمان بیماران انجام میدهیم ، تنهاتوجه وعنایت به رموزخلقتهای وجودی همچون پیچیدگیهای آناتومی، فیزیولوژی و پاتولوژی است که در وجود انسانهااز طرف خدا به بهترین صورت نهادینه است .ما تنها خدمت به خلق نمی کنیم بلکه زیبائیهای آفرینش را که در اثرحوداث و بیماریها در روح و جسم انسانهاایجاد شده دوباره سازی میکنیم واز این بابت نیز راضی وشاکر به رضای خالق حق و بیماران رنجوریم .ما پزشکان برخود تکلیف میدانیم که زکات علم خودمان را بصورت آموزش نسل جدید پزشکان وپرستاران وپیراپزشکان جوان بصورت مکتوب ارائه دهیم .امروزه دیگرزمانی نیست که سنتی عمل کرده وتلی از کتاب وکاغذ را انبار یا با خود حمل کنیم .زمانی است که باید ازطریق علوم پیشرفته الکترونیک مثل اینترنت این رسالت را به سر منزل مقصود رسانیم .خود میدانیم راه بسیار سختی در پیش داریم ومیدانیم از دست نااهلان وحسودان نیزدر امان نیستیم .چه بسیار ناآگاهانی که زخمهای کاری وجانکاه در این راه بردل دانشمندان و اندیشمندان کشورمان در قرون گذشته به یادگار نگذاشته اند .ولی چاره ای نیست باید مقاومت کرد و مبارزه با جهل را ادامه داد. دراین راستا پزشکان وپرستاران دلسوز خطه قهرمان پرور و همیشه سبز آذربایجان ایران اسلامیمان مخصوصا آذربایجان غربی در دانشگاه علوم پزشکی ارومیه و در مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه دست در دست هم داده ودورهم جمع شده اند تا حماسه ای دیگر در عرصه علم و دانش ایجاد ونقش واقعی خود را در کاهش آلام دردهای بیماران و آموزش دانشجویان و علاقمندان رشته های پزشکی و پیراپزشکی ایفا کنند .این سایت که ملاحظه میکنید از این به بعد با مدیریت پزشکی توانمند و دلسوزو آگاه بنام آقای دکتر جعفر سیاه چشم اداره ودر خدمت علم ودانش این مرز وبوم خواهد بود .من بعنوان طراح این سایت از ورود این دانشمند آگاه آذربایجانی به عرصه اینترنت خرسند بوده و به ایشان ازصمیم قلب تبریک وآرزوی موفقیت روز افزون درتمام مراحل زندگیشان رااز خداوند متعال خواستارم .
با سپاس دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزش درمانی امام خمینی (ره) ارومیه طراح سایت
http://www.jafarsiahcheshm.parsiblog.com
ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( یکشنبه 88/8/24 :: ساعت 12:1 عصر )
»» مشاهیر آذربایجان شهیدسرلشکرخلبان غفورجدی
شاهین سرافراز آذربایجان خلبان شهیدسرتیپ غفورجدی
انتخاب :دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
شهر قهرمان پرور اردبیل یکی از روزهای سرد خود را سپری می کرد ولی خانواده جدی منتظر هدیه ای خداوندی بودند. مظفر پدر خانواده از افراد سرشناس اردبیل و فردی مومن و زحمتکش بود که بدلیل ارادت خاصی که به امام حسین (ع) داشت و یکی از بانیان عزاداری ایشان بود، در میان مردم محله خیرآباد فردی شناخته شده بود . انتطار پدر و مادر به سر آمد و در سال 1324 فرزند سوم خانواده به دنیا آمد. نام او را غفور نهادند پسری که سال ها پای در رکاب نبرد نهاد و جانانه بر دشمن بعثی تاخت .
دوران کودکی و تحصیل غفور در اردبیل به پایان رسید و او تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به تهران سفر کند. آمدن به تهران همانا و سر درآوردن غفور از دانشکده نیروی هوایی همانا . به این شکل غفور جدی در سال 1346 برای طی دوره مقدماتی خلبانی وارد نیروی هوایی شد . آموزش های مقدماتی خیلی سریع آغاز شد و غفور که از هوش بالایی برخوردار بود به سرعت شروع به یادگیری فنون و زبان انگلیسی نمود دوره مقدماتی پرواز غفور در تهران دوسال به طول انجامید که در این مدت او در فرودگاه قلعه مرغی پرواز با هواپیماهای تک موتور را تجربه نمود و سرانجام در سال 1348 به همراه دومین گروه دانشجویان اعزامی به خارج به کشور آمریکا سفر نمود تا دوره تکمیلی خلبانی خود را در این کشور سپری نماید . با ورود غفور به آمریکا فصلی نو در زندگی او آغاز گردید به شکلی که بعد از حدود 2 سال و در اوایل سال 1350 که آموزش های او در حال اتمام بود همگان را حیرت زده کرده بود. پروازهای غفور با مهارت مثال زدنی انجام می پذیرفت به شکلی که بارها توانست از استادان خود پیشی بگیرد و توانمندی خود را در هدایت هواپیما به رخ استادان آمریکایی بکشد و در نهایت در همین زمان موفق به اخذ گواهینامه خلبانی از ایالات متحده آمریکا گردید.
غفور را می خواهیم
ولی این پایان کار غفور در آمریکا نبود . نیروی هوایی آمریکا نمی خواست خلبان ماهری مثل غفور را از دست بدهد به همین دلیل دست به کار شد و طی مکاتباتی با نیروی هوایی ایران موافقت آنها را برای جذب و بکارگیری غفور جدی در نیروی هوایی آمریکا را جلب نمود فقط مانده موافقت خانواده غفور!
در همین راستا نماینده نیروی هوایی آمریکا طی تماسی با خانواده غفور از پدر بزرگوار وی - که اکنون به رحمت خدا رفته است – سوال کرد که وی در پاسخ آمریکایی ها می گوید :
" من فرزندم را برای میهنم پرورش داده ام "
به این ترتیب غفور که به درجه ستوان دومی نیز مفتخر شده و در آمریکا نیز شاگرد اول شده است به ایران باز می گردد و خود را به فرماندهی پایگاه یکم شکاری تهران معرفی می نماید. چون او با نمره ممتاز گواهینامه خلبانی را اخذ کرده بود مختار بود که هر هواپیمایی که می خواهد با آن پرواز نماید خود انتخاب کند که غفور هواپیمای اف 4 را انتخاب می کند . در آن زمان این جنگنده فقط در تهران و شیراز خدمت می کرد که بر این اساس غفور به شیراز منتقل می شود و پرواز با هواپیمای اف 4 را در گردان 72 تاکتیکی شیراز که مسئولیت آن بر عهده سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری بود، آغاز می نماید . غفور با ورود به شیراز پروازهای آموزشی ، آزمایشی و تاکتیکی خود را همچون دیگر خلبانان پی گیری می نماید ولی دیگر زمان آن رسیده بود که او شایستگی خود را به فرماندهان فعلی خود نیز نشان دهد .
یک درجه ترفیع برای شجاعت و شهامت
بیست سوم اردیبهشت ماه سال 1352 عقربه های ساعت حدود 2 بعدازظهر را نشان می دهند که ستوانیکم غفور جدی خود را برای یک پرواز آزمایشی آماده می کند . هوابسیار گرم بود و دسته فانتوم ها برروی قرار گرفتند و ثانیه هایی بعد همگی در دل آسمان جای گرفتند . غفور به محض این که چرخ ها را می بندد متوجه تکان های خفیفی در هواپیما می شود که تصور می کند این تکان بخاطر گردابه های به جای مانده از جنگنده های جلویی باشد روی همین اصل به آن توجهی نمی کند ولی به محض خارج کردن هواپیما از حالت پس سوز نه تنها لرزش ها کم نمی شود بلکه بر شدت آن نیز افزوده می شود . در کمتر از یک دقیقه همه چراغ های قرمز رنگ کابین خلبان شروع به چشمک زدن می کند که همه آنها نشان از نقص فنی در هواپیما را می داد ولی غفور نمی دانست هواپیما چه ایرادی پیدا کرده است و کدام سامانه دچار مشکل شده است . در همین اثنا هواپیما تکان شدیدی می خورد و با زاویه زیاد شروع به اوج گیری می نماید . ستوان جدی سعی می کند به هر شکل ممکن هواپیما را از این حالت خارج نماید چون اگر این وضعیت ادامه پیدا می کرد احتمال استل موتور (خفگی کمپرسور) زیاد بود غفور هرچقدر تلاش می کند اهرم هدایت هواپیما را به جلو فشار دهد موفق نمی شود در همین کش و قوس وضع بدتر هم می شود. موتور جنگنده دچار واماندگی می شود و هواپیما به شدت شروع به کم کردن ارتفاع می نماید. ستوان جدی بی درنگ با هماهنگی خلبان کابین عقب اهرم خروج اضطراری را فعال می کند و خلبان کابین عقب موفق به خروج اضطراری از هواپیما می شود و با کمک چتر نجات سالم به زمین می رسد ولی قهرمان اردبیلی قصد خروج از هواپیما را ندارد غفور مصمم است به هرشکل ممکن هواپیما را نجات بدهد . تلاش او نتیجه می دهد و سرانجام موفق می شود جنگنده سرکش را در اختیار بگیرد درنگ جایز نبود بلافاصله به سمت پایگاه گردش کرد که ناگهان هواپیما دوباره شروع به تکان خوردن می کند ولی این بار هم ستوان موفق می شود جنگنده را در اختیار بگیرد و آن را بر روی باند پروازی به زمین بنشاند .
مرخصی تشویقی و یادگیری پرواز با 747
شهامت و رشادت مثال زدنی که ستوان جدی در این پرواز برای نجات یک هواپیمای چند میلیون دلاری به خرج می دهد او را مفتخر به دریافت یک درجه ترفیع می نماید . غفور در مراسم تشویق خود عامل موفقیتش را یاد خدا ، حفظ خون سردی و اجرای دقیق دستورالعمل های پروازی عنوان می کند . نیروی هوایی به پاس این شجاعت، خلبان خود او را به مرخصی سه ماهه تشویقی به آمریکا می فرستد. با رسیدن غفور به امریکا او از تفریح و گردش منصرف می شود و تصمیم می گیرد در مدتی که در آمریکا اقامت دارد گواهینامه خلبانی با هواپیمای مسافربری را نیز اخذ نماید که در این مهم نیز موفق است و گواهینامه پرواز با هواپیمای مسافربری بویینگ 747 را در آمریکا اخذ می نماید .
پس از بازگشت از آمریکا هواپیمای اف 4 به پایگاه شکاری همدان نیز گسترش یافته بود که بر همین اساس ستوان غفور جدی به پایگاه همدان منتقل می شود و تا شهریور ماه سال 1355 به خدمت خود در این پایگاه ادامه می دهد تا این که در این ماه نیروی هوایی نام او را برای طی دوره امنیت پرواز در لیست اعزامی به آمریکا قرار می دهد و ستوان جدی در آذر ماه سال 1355 برای بار سوم به آمریکا می رود. غفور این دوره را نیز با موفقیت کامل پشت سر می گذارد و در مرداد ماه سال 1356 به ایران باز می گردد . پس از بازگشت ستوان جدی از آمریکا او به پایگاه شکاری بوشهر منتقل می شود که این آخرین پایگاهی بود که این شهید بزرگوار در آن خدمت می کرد .
دستان توطئه گر، غفور را از نیروی هوایی دور کرد
انقلاب به پیروزی رسید غفور در این زمان به عنوان استاد خلبان و معلم هواپیمای اف 4 در پایگاه بوشهر مشغول به خدمت بود همه چیز طبق روال عادی پیش می رفت و غفور که یک افسر منظبط و سخت گیر بود بعنوان فرمانده بازرسی و امنیت پرواز پایگاه بود تا این که سال 1359 آغاز شد . دست های دسیسه گر کمر به بدنامی غفور بسته بودند و بدلیل اوضاعی که در آن زمان بدلیل وقوع انقلاب بر نیروی هوایی حاکم بود و عناصری فرصت طلب به دنبال تسویه حساب های شخصی خود بودند و این باعث شد اوضاع برای غفور به خوبی به پیش نرود و نام او ناخواسته در لیست خلبانانی قرار گیرد که باید از نیروی هوایی تسویه حساب کنند . غفور با دلی رنجور شروع به تسویه از نیروی هوایی نمود و در مراحل نهایی تسویه او عراق از زمین هوا به ایران حمله ور شد .
می خواهم بجنگم نمی توانم دوستانم را تنها گذارم
با شروع جنگ غفور تصمیم گرفت به صورت داوطلبانه به نیروی هوایی بازگردد ولی تعدادی از خائنین او را تشویق به ترک ایران نمودند که غفور در جواب آنها می گوید : این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده ، ما برای چنین روزهایی آموزش دیده ایم . ستوان جدی به دفتر فرماندهی وقت پایگاه مرحوم سرتیپ خلبان "مهدی دادپی" می رود و می گوید :
- اکنون زمان آن رسیده که جواب گوی خرجی باشم که برای من شده است. می خواهم بجنگم برایم مهم نیست چه اتفاقی افتاده و یا قرار است بیافتد. دینی به مملکتم دارم که باید آن را ادا نمایم. درجه هایم را هم نمی خواهم فقط می خواهم بجنگم نمی توانم دوستانم را تنها بگذارم .
مرحوم دادپی خواهش غفور را می پذیرد و با فرماندهی وقت نیرو شهید سرتیپ خلبان جواد فکوری تماس می گیرد و ایشان ضمن موافقت با درخواست غفور دستور می دهند درجه های او نیز بازگردانده شود .
غفور شادمان از دستور فرماندهی و خشمگین از دشمن بعثی، پای در رکاب نبرد می گذارد و در مدت 45 روز ابتدایی جنگ 80 پرواز عملیاتی انجام می دهد . سرهنگ غفور جدی در تمام این مدت 45 روز برای هر پرواز از خانواده حلالیت می طلبد گویا او خود را برای شهادت آماده کرده بود .
حلالم کنید
آبان ماه به نیمه رسیده و مادر از دوری فرزند بی تاب است ولی غفور در آن شرایط حساس نمی توانست پایگاه را برای مدت طولانی ترک نماید و بالاخره قرار می شود مادر از اردبیل به تهران بیاید و غفور نیز به تهران سفر کند تا دیدارها تازه شود. برگه مرخصی غفور برای روز هفدهم آبان ماه سال 1359 صادر می شود و غفور شادمان و بی تاب برای دیدار مادر، شب هنگام وسایل سفر را مهیا می کند . صبح روز هفدهم نام سرهنگ در برد پروازی قرار دارد. غفور دو پرواز عملیاتی را انجام می دهد و سپس از دوستان به قصد سفر به تهران خداحافظی می کند ولی در همین هنگام یک ماموریت مهم برون مرزی به او ابلاغ می شود. حصر آبادان در حال تکمیل شدن است و هر آن احتمال دارد آبادان نیز سقوط کند. نیروهای دشمن در نزدیکی بصره مستقر هستند و از همان محور قصد عبور از مرزهای ایران را دارند. قلب سرهنگ فشرده می شود. بر سر آبادان چه خواهد آمد؟ الان وقت سفر نیست بهتر است بعد از این پرواز به تهران بروم .
پرسنل فنی بی درنگ دو فروند فانتوم مسلح را آماده پرواز می کنند. غفور به سمت آشیانه می رود و پا در پلکان هواپیما می گذارد ولی انگار چیزی را فراموش کرده است. برمی گردد و به طرف سربازی می رود که از جلوی آشیانه ایستاده است. او را در آغوش می کشد و از او حلالیت می طلبد و ساعت و گردنبند الله خود را که هیچ گاه از خود جدا نمی کرد به سرباز هدیه می کند . صورتش رنگ دیگری است. چشم هایش اگر زبان داشتند می خواستند احساس او را بیان کنند .
آیا می داسنت که این پرواز آخرش است و این ماموریتی بی بازگشت است ؟ آیا می دانست بال های آهنین پرنده اش به بال های او تبدیل می شوند تا او را تا عرش همراهی نمایند ؟ گویی به او الهام شده بود که دیگر باز نمی گردد با چشم هایش همه را دنبال می کند و به نوعی با همه خداحافظی می کند و از پلکان بالا می رود. آری غفور دیگر باز نمی گردد .
پروازی دیگر در راه است
سومین پرواز جنگی سرهنگ در این روز در پیش است. دو فروند فانتوم مسلح یکی به خلبانی سرهنگ "اصغر سفیدموی آذر" و کمک ستوان "اعظمی" و دیگری به خلبانی سرهنگ غفور جدی و کمک ستوان "خلجی" بر روی باند قرار می گیرند. ثانیه هایی بعد صدای غرش سهمگین فانتوم ها که نشان از خشم ملت ایران و هراسی در دل بعثیون است فضای پایگاه را پر می کند و دو پرنده در دل آسمان جای می گیرند . جنگنده ها با کم کردن ارتفاع از جنوب خرمشهر و سمت چپ فاو وارد خاک عراق می شوند و سمت بصره را در پیش می گیرند ولی در طول مسیر هیچ نیروی مشاهده نمی شود . جنگنده ها با رسیدن به بصره با گردش به سمت راست به سمت مرزهای ایران گردش می کنند. در همین اثنا غفور متوجه یک نخلستان در نزدیکی بصره می شود که تعدادی پدافند در میان آن استتار شده است. با دقت بیشتر خلبانان متوجه حدود 40 فروند تانک می شوند که کاملا استتار شده و لوله های آن طوری استتار شده که به نظر دودکش خانه روستایی به نظر می رسد. هواپیمای شماره یک جناب سفیدمو روی رادیو اعلام می کند که شما از من فاصله بگیرد اول من بمباران می کنم سپس شما حمله ور شوید . شماره یک بمب های خود را روی هدف رها می کند . اینک نوبت غفور است که تیرهای خشم ملت ایران را بر سر دشمن فرود آرد. سرهنگ با شیرجه برروی هدف با دقت فراوان بمب هایش را رها می کند. دود غلیظ ناشی از سوختن تانک ها دشمن فضا را پر کرده بود . ناگهان هواپیما تکان شدیدی می خورد و ثانیه هایی بعد با یک تکان شدید دیگر به بالا پرتاب می شود. خلبان کابین عقب متوجه نشان دهنده دور موتور سمت راست می شود که عقربه آن به صفر می رسد و موتور سمت راست از کار می افتد . چراغ های قرمز چشمک زن همراه با بوق های ممتد نشان از وضعیت وخیم جنگنده می داد. غفور همچنان ساکت و مصمم به سمت مرز پرواز می کرد. او مصمم بود به هر شکل ممکن از مرز عبور نماید. بعد از گذشتن جنگنده از بهمنشیر وارد مرزهای ایران می شوند که غفور روی رادیو اعلام می کند که هواپیمایش مورد اصابت موشک قرار گرفته و یکی از موتورها از کار افتاده ، هیدرولیک هواپیما هم دیگر جواب نمی دهد ، با این شرایط به پایگاه نمی رسیم و باید هواپیما را ترک کنیم .
سرهنگ از هواپیما بیرون پرید ولی چترش ...
سرعت هواپیما زیاد و ارتفاع آن کم بود. در این شرایط امکان اجکت وجود نداشت. سرهنگ جدی با خلبان کابین عقب صحبت می کند که آماده باش ارتفاع می گیریم و سپس بیرون می پریم . غفور هواپیما را به ارتفاع 3000 پایی می رساند اکنون 50 کیلومتر از مرز فاصله دارند . ناگهان هواپیما از کنترل غفور خارج می شود و شروع به کم کردن ارتفاع می نماید . سرهنگ به خلبان کابین عقب می گوید آماده اجکت باش و سپس ضامن را می کشد و هر دو خلبان در حدود کیلومتر 7 جاده ماهشهر – آبادان از هواپیما خارج می شوند .
ستوان خلجی به سلامت به زمین می رسد ولی از ناحیه گردن و دست زخمی می شود و به دنبال غفور می گردد. از دور دودی را مشاهده می کند که نمایانگر محل سقوط هواپیماست. کمی که جلوتر می رود چتر سرهنگ غفور جدی را می بیند . بدن ستوان یخ می زند. چند متر آن طرف تر غفور را می بیند . وای خدای من صندلیش جدا نشده است و کمربندهایش هنوز بسته است .
غفور پر کشیده است
در نگاه اول خلجی فکر می کنم غفور بی هوش شده . صدایش می زند غفور غفور ! همزمان با دست به صورت غفور می زند. نبضش را می گیرد ولی قلب غفور از تپیدن ایستاده است. غفور نفس نمی کشد . ستوان ناگهان متوجه سینه غفور می شود که بالا آمده مچ پایش هم در اثر برخورد با زمین شکسته است . بی اختیار به زمین می افتد غفور بال کشیده بود و پرواز دیگری را آغاز نموده بود . منطقه خیلی ناامن بود و ستوان باید منطقه را ترک می کرد ولی با پیکر غفور باید چه کار می کرد. نمی توانست او را همان جا رها کند . در همین افکار بود که متوجه دو ماشین جیپ شده که به طرف آنها می آمدند پیش خود تصور نمود که شاید عراقی باشند کلت کمری را برداشت تا با آنها مبارزه کند ولی هیچ پناه گاهی وجود نداشت او داخل یک بیابان مسطح سقوط کرده بود .
ماشین ها در 500 متری خلجی ایستادند و نفراتی از آن پیاده شدند و اسلحه های شان را به طرف او گرفتند . کمی جلوتر رفت که یکی از آنها به فارسی گفت جلو نیا ! خوشحال از این که آنها ایرانی هستند فریاد زد من هم ایرانی هستم و به طرف آنها دوید که ناگهان یکی از آنها تیر هوایی شلیک کرد و گفت : بخواب روی زمین . ستوان کارت خود را از جیبش بیرون آورد و گفت من خلبان ایرانی هستم دوستم هم شهید شده است نفرات جلو آمدند و او را در آغوش کشیدند و همگی کنار غفور نشستند و فاتحه ای برای او تلاوت کردند . پیکر غفور را به پایگاه ششم منتقل شد و آنجا بود که وصیت آن شهید بزرگوار خوانده شد که در قسمتی از آن نوشته شده بود :
" دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد "
انتقال پیکر شهید به زادگاهش
پیکر پاک شهید سرهنگ خلبان غفور جدی از بوشهر به تهران منتقل و از آنجا با یک فروند هواپیمای سی 130 به تبریز منتقل شد . مردم انقلابی و شهید پرور
اردبیل با شنیدن خبر شهادت غفور پای پیاده عازم تبریز شده بودند و نیمی از جاده 150 کیلومتری را پیاده طی کرده بودند تا این که جنازه شهید به وسیله آمبولانس به آنها رسید . پیکر شهید به اردبیل رسید و خانواده خواستند آخرین وداع را با او انجام دهند. شدت ضربه باعث شکستگی دنده ها ، پارگی اعضای بدن و خون ریزی داخلی شده بود ولی بجز خون مردگی پهلو و خون لخته شده ای که از کنار لب غفور جاری شده بود هیچ چیز دیگر مشاهده نمی شد. انگار که غفور خواب بود بدنش کاملا سالم و تبسمی بر لب داشت . گویی اگر صدایش می زدی از خواب بیدار می شد .
امام جمعه اردبیل با آن که می دانست از نظر شرعی نیاز به غسل شهید نیست شخصا این شهید بزرگوار را غسل نمود و بر پیکرش نماز خواند . حال نوبت مردم اردبیل بود تا فرزند برومندشان را تا آرامگاه ابدی اش همراهی نمایند . غفور از مریدان امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) بود شاید بخاطر همین مراسم تشییع پیکر ایشان مقارن شده بود با عزاداری سالار شهیدان امام حسین (ع) . پدر بزرگوار در مراسم تشییع فرزندش با روحیه ای خوب شرکت کرد و در میان مردم لب سخن گوشود و گفت :
- امانتی بود دست ما که خداوند آن را پس گرفت .
تجلیل حضرا امام خمینی (ره)از مقام شهید غفور جدی
مراسم تشییع با حضور مردم اردبیل با شکوه خاصی برگزار شد و آنها از فرزندشان به این شکل قدردانی نمودند. به همین مناسبت هم در شهر یک هفته عزای عمومی اعلام شد و یکی از خیابان های اصلی شهر به نام این شهید بزرگوار نامگذاری گردید .
پس از شهادت غفور، از سوی فرمانده وقت نیروی هوایی شهید سرتیپ خلبان جواد فکوری از خانواده ایشان دعوت گردید تا در مراسمی که برای بزرگداشت این شهید عزیز در تهران برگزار شد شرکت نمایند .
چندی بعد حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی و شهید بزرگوار سرتیپ ستاد ولی الله فلاحی جانشین وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، به خط خود و در لوح های جداگانه ای شهادت این شهید بزرگوار را به خانواده اش تسلیت گفتند .
روحش شاد و یادش گرامی باد
منبع : سایت ساجد
ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( جمعه 88/8/22 :: ساعت 1:4 عصر )
»» آخرین قصه بهانه!
![دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani](http://nopostagerequired.files.wordpress.com/2009/03/broken_heart-1791.jpg)
آخرین قصه بهانه!
بیا ای بی وفای من
و امشب را فقط امشب
برای خاطر آن لحظه های درد
کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن
که من امشب برای حرمت عشقی
که ویران شد
برایت قصه ها دارم
تو امشب آخرین اشکم بروی گونه می بینی
و امشب آخرین اندوه من مهمان توست
بیا نامهربان
![دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani](http://kingslovegarden.files.wordpress.com/2009/02/3150619023_63d67cca94_o.jpg)
و امشب را کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن
چه شبهایی که من تا صبح برایت گریه می کردم
و اندوهم همیشه میهمان گوشه و سقف اتاقم بود
قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود
که من در وصف چشمانت
کلامی سهل بنویسم
درون شعر های من
همیشه نام و یادت بود
درون قصه های من
همیشه قهرمان بودی
ولی امشب کنار عکس های پاره ات آخر
تمام شعرهایم را به آتش می سپارم من
درون قصه هایم ، قهرمانهارا
به خون خواهم کشید آخر
و دیگر شعرهایم بوی خون دارد
ببخش ای خاکی خسته
اگر امشب به میل من
کنارم تا سحر بیدار ماندی
برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم
که امشب میزبان
رنج من گشتی
«خداحافظ»
برای آخرین لحظه «خداحافظ ....!؟»
نوشته: بهانه
دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
west azerbaijan
http://www.bahanebodan.parsiblog.com
/http://www.rs272.com/
http://rs1362.blogdoon.com/
http://rs272.persianblog.ir/
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( جمعه 88/8/15 :: ساعت 8:11 عصر )
»» یک نفر خونه به دوش
![رضا ابراهیمی -سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani رضا ابراهیمی -سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani](http://www.ParsiBlog.com/PhotoAlbum/sahand2727/20091031035fgdfgdf.JPG)
یک نفر خونه به دوش
نوشته : رضا ابراهیمی ازمرکز آموزشی درمانی آموزشی امام خمینی (ره) ارومیه
از پس پرده نگاه کن مثل شطرنجه زمونه
هر کس مثل یه مهره توی این بازی میمونه
یکی مثل ما پیاده یکی صد ساله سواره
یک نفر خونه به دوش و یکی دو تا قلعه داره
یک طرف همه سیاه و یک طرف همه سپیدند
روبروی هم یه عمره ما رو دارند بازی میدند
اونها که اول بازی توی خونه تو و من
پیش پای اسب دشمن مهره ها رو سر بریدند
ببین امروز هم تو بازی همشون شاه و وزیرند
هنوز هم بدون حرکت پشت ما سنگر می گیرند
تاج و تخت شاه دیروز در قلعه اش نمیشه
به خیالشون که این تاج سرشون همیشه
یادشون رفته که اون شاه به صد مهره نمی باخت
تاج رو از سرش تو میدون لشکر پیاده انداخت .
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی ره ارومیه
rs272@yahoo.com
http://www.reza169.blogsky.com/
rasin272@yahoo.com
http://www.iranhiv.com/main.htm
http://www.rs272.com/
http://rs1362.blogdoon.com/
http://rs272.persianblog.ir/
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( شنبه 88/8/9 :: ساعت 11:12 صبح )
»» دزد عشق !!!
![](http://th02.deviantart.net/fs25/300W/i/2008/071/f/f/__Lie_To_Me___by_WickedNox.jpg)
دزد عشق !!!
نوشته : بهانه
بغض های شکسته ام گلوگیر شده
اشکی که نیامدست تبخیر شده
درد دل من راه گلو بگرفته
آهم به میان سینه زنجیر شده
کودست شفا بخش دل غمگینم؟
تا اینکه شفا دهی کمی دیر شده
گر سوز دل غمزده ام گوش کنی
این سینه . قربانی تزویر شده
((این شعر تبادلی بین دلهاست . دلهایی که میفهمند))
دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
west azerbaijan
http://www.bahanebodan.parsiblog.com
/http://www.rs272.com/
http://rs1362.blogdoon.com/
http://rs272.persianblog.ir/
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( چهارشنبه 88/7/29 :: ساعت 3:43 عصر )
»» تنهایی واژه قشنگیست برای من
![دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani](http://www.the-wild-flower-trilogy.com/images/woman%20hot%20air%20balloons%20%20ani.gif)
تنهایی واژه قشنگیست برای من
نوشته: بهانه
تازگیها احساس میکنم من به تنهایی عادت نکردم بلکه من تنهایی رو دوست دارم و این
تنهایی منو به خیلی چیزها نزدیک میکنه.دیگه تو تنهاییام با رنج رفیق نیستم با خدایم رفیقم و
اینکه یک طرف من باشم و طرف دیگر او برام لذت بخشه.
دیگه منتظر معشوقی نیستم با اون همه رفتنش. تازه وقتی تو خودم شکستم فهمیدم که صدای
قشنگی هم داره. تاریکی ها هم قشنگ شده چون مثل دلم یه رنگ داره نه هزاران رنگ.
تنهایی با اونکه ثقیله اما ظرفیت روحم رو ماندگار تر میکنه و تو این تنهایی ثقیل تمام نیروی عشق
رو متوجه پروردگارم خواهم کرد !
وبعد از تنهایی مرگ آرامترین واژه است.
تنهایی من دوستت دارم.
http://bahanebodan.parsiblog.com
rs272@yahoo.com
rasin272@yahoo.com
http://www.rs272.com/
http://rs1362.blogdoon.com/
http://rs272.persianblog.ir/
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
ارسال سوالات و نظرات ()
ارسال کننده متن فوق: » دکتر رحمت سخنی ( یکشنبه 88/7/19 :: ساعت 11:52 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این سایت
جیلولوق دراورمیه فاجعه ای فراترازدرگیری نژادی-مذهبیشرح خانم دکترگلشن نوروزی ازجنایات ارامنه درکتاب اورمیه درغبار Teکتب واسنادواقعی ازجنایات ارامنه درکشتارمسلمانان ایران وآذربایجانکالبدشکافی جنایات ارامنه دررمان واقعی اورمیه در غبارTerrorist Arکشتار مردم ارومیه به دست ارمنی ها در اسفند 1296 Terrorist Arاعترافات دوتن ازجنایتکاران ارمنی درقتل عام قره باغ و خوجالی Terrآذربایجان و یک قرن جنایات ارامنه Terrorist Armeniansکشتارمسلمانان خوجالی توسط ارامنه جنایتکار به روایت تصویر Terroriتاریخچه جنایات ارامنه مزدور علیه مسلمانان آذربایجان ایرانکاریکاتورهای جدیدسایت کاریکاتور دکتررحمت سخنی دریک نگاه[عناوین آرشیوشده]