دانشمند مشهورآذربایجانی پروفسورلطفی زاده مخترع منطق فازی
Fuzzy Logic
لطفعلی عسگرزاده معروف به "پروفسور لطفی زاده" در جهان به تاریخ چهارم فوریه سال 1921 مصادف با 1300 هجری خورشیدی در شهر باکو (مرکز جمهوری آذربایجان - از کشور های استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی) چشم به جهان گشود.
پدر ایشان از هموطنان اردبیلی و مادرشان پزشکی اهل روسیه بودند. پس از ده سال خانواده ایشان از باکو به تهران هجرت کردند.
او تحصیلات خود را در یک مدرسه مذهبی به زبان انگلیسی تا مقطع دبیرستان و دوران دبیرستان را در دبیرستان البرز و تحصیلات دانشگاهی را در دانشکده فنی دانشگاه تهران در سال 1942 میلادی (1321 شمسی) به پایان رساند.
سپس در جریان جنگ جهانی دوم (1944) به آمریکا رفت و در سال 1946 (1325) موفق به اخذ درجه فوق لیسانس در رشته مهندسی برق از دانشگاه MIT شد. در سال 1949(1328) از دانشگاه کلمبیا در همان رشته، P.H.D گرفت و پس از آن ده سال در همان دانشگاه به مطالعه، تحقیق و تدریس پرداخت تا مفتخر به درجه پروفسوری شد.(1338-1959)
ایشان از سال 1959 (1338) تا کنون در دانشگاه برکلی واقع در کالیفرنیا (University of California -Berkeley ) مشغول تدریس هستند. در ابتدا ریاست گروه مهندسی الکترونیک (EE) را در سال 1963 (1342) و سپس در گروه علوم کامپیوتری (EECS) عهده دار بودند.
ایشان در سال 1991 (1370) رسما بازنشسته شدند ولی به دلیل علاقه فراوان به کار خود، هنوز هم هر روز به دفتر کار خود در دانشگاه می روند.
ایشان در سال 1946 در نیویورک با خانم Fay ازدواج کرده و صاحب دو فرزند به نامهای Stella و Norman شدند.
نظر ایشان در مورد ملیت خودشان این چنین است:
" مهم نیست که من آمریکایی هستم یا روس یا ایرانی یا آذربایجانی و یا هر جای دیگر، من از همگی این فرهنگ ها تاثیری گرفته ام و احساس آرامش و راحتی از همگی آنان دارم."
پروفسور در یکی از مصاحبه هایشان می گویند:
" سرسختی و کله شقی، نترسیدن از گرفتار شدن در مباحثه، این عادت بسیاری از ترک هاست. این هم قسمتی از شخصیت من است. من می توانم بسیار سرسخت باشم. این همان چیزی است که برای من در راه خلق منطق فازی (Fuzzy) مفید بوده است."
اما عمده شهرت ایشان در دنیای علم به واسطه ارائه مقاله و نظریه ای است که در سال 1965 (1344) در زمینه مجموعه های فازی (Fuzzy Set) و سپس در سال 1973 (1352) با تئوری منطق فازی (Fuzzy Logic) به دست آورده اند.
تئوری هایی که جهان علم را متحول کرده اند و هم اکنون 12 مجله مشخصا تحت نام "Fuzzy " به طور مستمر به چاپ می رسند.
حدودا 15000 مقاله علمی در این زمینه منتشر شده و البته این جدای از مقالاتی است که که در مجلات و کتاب های ناشناخته در اقصی نقاط جهان به چاپ می رسد.
در سال 1974 (1353) اولین کاربرد عملی منطق فازی در ساخت یک نیروگاه در اروپا به وقوع پیوست و بعدها و در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 میلادی در صنایع مختلف ژاپن به وفور مورد استفاده قرار گرفت تا جایی که کلمه فازی در سال 1990 به عنوان کلمه سال شناخته شد.
در ژاپن حدودا دو هزار دانشمند سرگرم کار بر روی Fuzzy Logic و کاربردهای آن هستند. کاربردهایی در زمینه لوازم خانگی و لوازم الکترونیکی. تنها شرکت Matsushita ارائه کننده مارک Panasonic در سالهای 1991-1992 اعلام کرد بیش از یک میلیارد دلار از بابت فروش محصولاتی که در آن از منطق فازی استفاده کرده، سود برده است.
مقالات، سخنرانی ها، جوایز، سمت ها و ...پروفسور لطفی زاده به قدری است که برشمردن آنها در این مختصر نمی گنجد. در اینجا تنها به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
-رییس BISC (Berkeley Initiative In Soft Computing)
-عضو ارشد: انستیتو مهندسی برق و الکترونیک (IEEE)، آکادمی علمی مهندسی آمریکا (NAE)، کنگره جهانی سایبرنتیک (ICC)، اتحادیه بین المللی سیستم های فازی (IFSA) و ...
- دریافت مدال افتخار از IEEE
- دریافت مدال علمی از IEEE
- دریافت مدال یادبود هزاره IEEE
- دریافت مدال ریچار همینگ IEEE
- دریافت جایزه از Honda ژاپن
- و ...
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
شعرهای آذربایجانی استادمیرنصرت الله بهادری
قالا داغینا سلام(قسمت هشتم )
نوشته: میرنصرت الله بهادری پرستار مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه
ویراستار : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه
دوستان وخوانندگان گرامی اشعار ترکی که در حال خواندن آن می باشید اثراستاد آقای میر نصرت الله بهادری از پرستاران خوب و دلسوز آذربایجانی و اهل تبریز بوده و مدتهاست که ساکن شهرستان اورمیه مرکز همیشه آذربایجان غربی میباشد .این شاعر توانمند آذربایجانی در زمان نوجوانی و جوانی در محضر استاد جاوید آذربایجان شادروان حسین شهریار شاگردی نموده و دارای آثار فراوانی میباشد که در فرصتهای باقی در خدمت هموطنان ایرانی داخل و خارج کشور قرار خواهد گرفت این ابیات تا به حال در هیچ مجله یا رسانه ای چاپ نشده است بسیار خرسند خواهم شد در صورت استفاده و بهره مندی از آنها حتما نام استاد میرنصرت الله بهادری نیز ذکر شود .با سپاس دکتر رحمت سخنی 5/6/88
قیزولودی یکان کهریز اولکه سی
اوس طرفی یوخاری یکان دونگه سی
بوکئدلرین یوخدی اصلاً لینگسی
بو محالین بیرلیگین سوزی یوخ
بیردن گوردون پیس آدامین اوزی یوخ
پاییز اولدی آغکهریزدن کوچردیک
کولونگونن دام دیواری سوکردیک
زمیلری شخوم پرشوم ائدردیک
دم زملینین بوقداسینین بیتمسی
یاغیش یاغیب سو ایچینده ایتمسی
قالاداغی آغکهریزین هواسی
داوارلارین گلیر سسی صداسی
اوت اوستونده چوپانلارین دعواسی
هیچ قانمیردی هر ئیر گلدی وروردی
آداملاری بیر بیرینه قوروردی
قالاداغی ایران بیزه وطندی
آذربایجان ملتی محترم دی
تبریز اورمی آذربایجان دیگندی
من قربانام آذربایجان ائلینه
شهریارین اصل ترکی دیلینه
صبح تئیزدن داوار گومنان چیخاندا
ایشیق دوشوب دام دیواری آلاندا
دامدان دوشوب داوارلاری ساغاندا
بولاقلارین سرین سویی ایشملی
داوارلارین یاخشی اتی پیشملی
قالاداغی یاغیش یاغیب توکنده
سئل سو گلیب زمیلری سوکنده
داوارلارین یاخشی پیسی اولنده
کئدلیلرین نئچه ایل زحمت چکمگی
زمیلرده آریا بوقدا اکمگی
قالاداغی آغکهریزین چالاسی
یای اولاندا چوپانلارین صداسی
داوارلارین آغی بوزی قاراسی
اوشاقلیقدان داوارلارین یون لرینی قیرخاردیق
چودارلارا اوزلرینی ساتاردیق
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
یاور جاده ساز دموکراسی ایران ،باقرخان آذربایجانی
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
باقرخان (1335 ق/ 1917 م) ملقب به «سالار ملی» از رهبران برجسته انقلاب مشروطه و یار و همرزم ستارخان ،وی در محله «خیابان» تبریز، گویا در 1278 ق / 1240 ش متولد شد. از زندگی او پیش از ظهور در نهضت مشروطیت، اطلاع چندانی در دستنیست. ظاهراً در جوانی به بنایی اشتغال داشت و در محله خود به دلیری و عیاری شهره بود و به این سبب، یک چند کدخدای آنجا شد. گفتهاند که بهروزگار ولیعهدی مظفرالدین میرزا در تبریز، در زمره فراشان یا یوزباشیان دستگاه او در آمد و در استیفای آذربایجان هم مدتی مامور گردآوریمالیات بود. اما آنچه او را برانگیخت تا استعداد خویش را در سازمان دهی جنبش تودهها و رهبری آن نشان دهد، تلاشهای محمدعلیشاه در برافکندن بنیادمشروطه و ظهور دوره استبداد صغیر بود. در پی بمباران مجلس و تفویض حکومت و فرماندهی نظامی آذربایجان به کسانی چون محمدولیخانتنکابنی و عینالدوله و عبدالمجید میرزا. انقلاب در آذربایجان اوج گرفت و چون ستارخان نیز از امیرخیز به پا برخاست، «نائب باقرخان» (باقر بنا)هم از محله خیابان به او پیوست و با مجاهدانی که گردآوردند، قصد تهران و کمک به مجلس شورا کردند، اما انجمن ایالتی تبریز که حضور آن دو رادر شهر ضروری میدانست، مانع رفتن آنها شد. اجازه ورود به عین الدوله و اردوی دولتی ندادند و ستار و باقر به اشغال ورودیهای شهر وسنگربندی در خیابانها دست زدند. در نخستین رویاروییهای قوای دولتی با مردم تبریز، حوزه نفوذ و اقتدار باقرخان که تقریباً به طور مستقل کارمیکرد، چندان گسترده نبود، ولی به تدریج با ضعف مرتجعان و هواداران شاه، نفوذ بیشتری یافت؛ چنانکه با محاصره تبریز توسط قوای دولتی کهموجب بروز قحطی در شهر شد، به ناچار باقرخان وظایف دیگری برعهده گرفت و اخطاریهها و اعلامیههای «مجلس غیبی» یا شورای مخفی تبریز،به مهر ستار یا باقر صادر میگردید. گزارشها و مراسلات کنسولگریهای روس و انگلیس، حاکی از نگرانی ماموران بیگانه از فعالیتهای باقرخان و ستارخان است که به تعبیر آنها موجباغتشاش در شهر شده بود. در اواخر رمضان 1326 / سپتامبر 1908 بازارهای تبریز بسته شد و انجمن ایالتی به تشکیل نیروهای نظامی به فرماندهیباقرخان و ستارخان دست زد که هزینههای آن را مردم میپرداختند. در برخی منابع این هزینهها را از مالیاتهای خودسرانهای دانستهاند که توسطستار و باقر وضع، و اخذ میشد. مخبرالسلطنه مهدی قلی هدایت از فعالیت این دو، به مثابه اعمالی جابرانه و برای گردآوری مال سخن رانده و بهویژه برخی کارهای باقرخان را «دیوانگی» خوانده است. برخی از اظهارنظرهای دیگر هم برمی آید که باقرخان مردی تندخود و کم تحمل بود و گاهخلاف رسم و رویه کسی که رهبری جنبشی را در دست دارد، عمل میکرد؛ چنانکه یفرم خان که خود از سران نامدار مشروطه بود، از برخی اعمالباقرخان به شدت انتقاد میکرد.
به هر حال در این میان رحیم خان چلبیانلو به دستور محمدعلی شاه بر تبریزیان تاخت و یکی از نخستین اهداف او تخریب و تاراج محله خیابانبود که از لحاظ نطامی و شمار مجاهدان در درجه اول اهمیت قرار داشت. حملات بیوکخان، پسر رحیمخان به خیابان راه به جایی نبرد و رحیمخان خود به تبریز تاخت، همزمان با تحریک پاخیتانف، سرکنسول روسیه مردم بیمناک شده، فریب میخوردند و بیرقهای سفید به علامت صلح باقوای دولتی بر خانههای خود برافراشتند. اوضاع طوری واژگونه شد که باقرخان هم ناچار به خانه میرهاشم خیابانی پناهنده شد و از روسها تامینخواست و حتی گفتهاند که بیرق سفید بر سر در خانهاش آویخت. این حادثه سبب شد تا بسیاری از مجاهدان دیگر نیز خانهنشین شوند و راه برایتسلط قوای دولتی هموار گردد. در حالی که رحیمخان کدخدایان تبریز را وادار میکرد تا 90 نفر از سران مجاهدان را که باقرخان در راس آنها قرارداشت، به او تسلیم کنند، دلیری ستارخان که بیرقهای سفید را فروکشید و باقرخان را رسماً به ادامه مبارزه فراخواند، اوضاع را به نفعمشروطهخواهان تغییر داد. باقرخان پس از اظهار پشیمانی، به درخواست انبوه مردمی که از مسجد صمصامخان به سوی خانه او روان شدند دوبارهبه تکاپو برخاست و عزم مقابله با رحیم خان کرد. سرانجام نیز به همت او و دیگر مجاهدان، محل استقرار رحیم خان در باغ شمال تصرف شد. پساز آن رشته امور شهر در دست مجاهدان افتاد و طرفداران شاه و مرتجعان که در شبکهای مفسدهانگیز به نام «انجمن اسلامیه» گردآمده بودند، به ناچارشهر را ترک کردند. با این همه عین الدوله به دستور شاه، شهر را در محاصره گرفتو جنگی خونین آغاز شد و باقرخان که اردویش مقابل قوای عین الدوله قرار داشت،رشادتهای کمنظیر نشان داد، و چون نمایندگان روس و انگلیس به بهانه حمایت از اروپاییان، اولتیماتوم شدیداللحنی خطاب به انجمن ایالتی تبریزفرستادند، باقرخان به این اخطار وقعی ننهاد و از کار دست نکشید. در پی این اخطار، قوای روسی وارد شهر شد و ستارخان و باقرخان برای پرهیزاز دان بهانه به دست متجاوزان مجاهدان را از هر گونه حرکت بر ضد این قوا باز داشتند. و خود با آن که در آغاز پیشنهاد انجمن ایالتی مبنی برتحصن در کنسولگری عثمانی را نپذیرفتند، سرانجام در جمادیالاول 1327 / ژوئن 1909 ناچار به آنجا پناهنده شدند. با این همه، روسها که ازحضور باقرخان و ستارخان در تبریز سخت واهمه داشتند، با کنسولگری (شهبدرخانه) عثمانی وارد مذاکرده شدند و سرانجام از استانبول دستوررسید که این «خادمان وطن» به عثمانی بروند وگرنه مورد حمایت آنها نخواهند بود. دولت روسیه هم به کنسول خود در تبریز دستور داد تا خروجستارخان و باقرخان از تبریز، قوای روس را در شهر نگاه دارد.
در این میان، تهران به دست مجاهدان بختیاری و گیلانی فتح شد و مخبرالسلطنه والی آذربایجان گردید و با استقبال ستارخان و باقرخان روبهرو شد.وی از آغاز رشته امور را در دست گرفت و اعلام کرد که کسی جز دولت و انجمن ایالتی در اداره امور مداخله نکند. از آن سوی سپهدار اعظم، ستار وباقر را برای رفتن به تهران تشویق کرد و مخبرالسلطنه هم که نمیخواست آن دو در تبریز بمانند و از پیش نیز از آنها دلتنگیها داشت، به سردی با آنهارفتار میکرد و خواهان خروجشان از شهر بود و این خوشنودی سبب شده بود که برخی از روزنامهها نیز به بدگویی از سردار و سالار بپردازند. اینعوامل و نیز تلاشهای رقیبان و دشمنان ستار و باقر و نو دولتیان ناسپاس سخت موجب دلسردی این دو مجاهد شد. باقرخان و ستارخان به نگارشنامههایی به مقامات در تهران دست زدند و خدمات خود را برشمردند و گاه پاسخهایی دایر بر قدردانی دریافت داشتند؛ تا این که عضدالملکنایبالسلطنه احمدشاه و سپس مستشارالدوله، رئیس مجلس شورای ملی ضمن تایید خدمات و زحمات آنها، هر دو را به تهران دعوت کردند و گویااز آخوند ملا محمدکاظم خراسانی نیز خواستند که آن دو را به آمدن به تهران تشویق کند. توصیه آخوند، ستارخان و باقرخان را در این کار راسخ کردو آن دو با گروههای مسلح خود رهسپار تهران شدند. البته در این کار، اصرار انجمن ایالتی که از هشدارهای روسیه دایر بر تجدید لشکرکشی بیمداشت، بیتاثیر نبود. ستار و باقر در نوروز 1289 تبریز را به قصد تهران ترک کردند. در زنجان، شیخ محمد خیابانی و میرزا اسماعیل نوبری و برخی از وکلای مجلس درملاقاتی با اسماعیل امیرخیزی، منشی و مشاور ستار، از رفتن باقرخان و ستارخان به تهران ابراز نگرانی کردند. امیرخیزی چاره کار را در این دید کهآخوند خراسانی آنها را به عتبات دعوت کند پس چون مجاهدان به قزوین رسیدند، از علمای نجف تلگرافی رسید که آنها را به تشرف فرا میخواند. بااین همه، استقبال گرم مردم از مجاهدان در همه شهرها و آمادگی تهرانیان برای استقبال موجب شد تا سردار و سالار هر دو سفر به عراق را به پس ازدیدار از تهران موکول کنند. برخی گزارشها حاکی از آن است که علمای نجف به درخواست مستشارالدوله، رئیس مجلس شورای ملی - که از آلت دست شدن این دو توسط«اشخاص مغرض و معاند» بیمناک بود - و نیز درخواست محرمانه سپهدار اعظم از آخوند خراسانی، باقرخان و ستارخان را به عراق دعوت کردند. بههر حال سردار و سالار ملی در میان استقبال بیسابقه مردم وارد تهران شدند و دولت به پذیرایی با شکوهی از آنان پرداخت و احمدشاه جوان هر دورا سخت محترم داشت. آنگاه ستارخان را نخست در باغ صاحب اختیار، و سپس در پارک اتابک و باقرخان را در باغ عشرت آباد جای دادند ومجلس شورای ملی نیز با اهدای لوحی به تقدیر از آنها برخاست و تصویب کرد که ماهانه به هریک 1000 تومان مقرری پرداخت گردد.
در این میان نزاع میان اعتدالیون و انقلابیون یا دموکراتها در حکومت مشروطه به اوج رسیده بود جناح اعتدالی که بسیاری از اشراف و فئودالها را دربر میگرفت، از آغاز ورود باقرخان و ستارخان به تهران میکوشید به آنها نزدیک شود و از وجودشان برای عقب راندن انقلابیون بهره جوید؛ چنانکهدموکراتها گویا پیشبینی میکردند و به همین سبب، نمیخواستند این دو وارد تهران شوند، در نتیجه تمایل ستار و باقر به این جناح، روابط آنها باکسانی چون سپهدار اعظم و سردار منصور و سردار محبی روی به گرمی نهاد، ولی با سردار اسعد و دیگر سران بختیاری صمیمیتی حاصل نشد.انقلابیون نیز به نوبه خود کوششها کردند تا میان ستار و باقر را به هم زنند، ولی تحریکات اعتدالیون به جایی رسید که باقرخان در مجلسی، بر ضدنمایندگان دموکرات مجلس سخنانی درشت گفت و به تدریج روابط میان دو سردار تبریزی با سیدحسن تقی زاده، رهبر انقلابیون تیره گردید، تا آنجاکه وقتی ستارخان خواهان تبعید تقیزاده شده، باقرخان هم از او پشتیبانی کرد. نزاع میان اعتدالیون و دموکراتها به یک رشته خشونتها و قتلهایی منجر گردید که عدهای از سران مشروطه و دولتمردان نامدار از قربانیان آن بودند تاسرانجام بر اساس مصوبه مجلس شورای ملی و دستور کابینه مستوفیالمملالک، یفرم خان رئیس نظمیه تهران اعلام کرد که مجاهدان باید ظرف 48ساعت سلاحهای خود را تحویل دهند و این کار به نزاع و جنگ میان مجاهدان و قوای دولتی در محل اقامت ستارخان انجامید و باقرخان هم باگروه خود بیدرنگ به ستارخان پیوست (30 رج 1328). سرانجام قوای دولتی فائق آمد و باقرخان دستگیر شد و مورد تحقیر و توهین قرار گرفت واموال مجاهدان و لوحه اهدایی به سالار و سردار ملی به یغما رفت. سردار و سالار ملی به ناچار در تهران ماندند یا نگاه داشته شدند. ستارخان 4 سال بعد درگذشت و باقرخان نیز چند سال بعد، در آغاز جنگ جهانیاول در زمره گروهی از آزادیخواهان در محرم 1334 / نوامرا 1915 رهسپار قلمرو عثمانی در عراق شد، ولی شکست آلمان در این ناحیه و پراکندهشدن آزادی خواهان، باقرخان و یارانش را به فکر بازگشت به ایران انداخت، وی و یارانش در راه بازگشت در حدود مرز قصر شیرین در خانه مردیبه نام محمد امین طالبانی بیتوته کردند ولی شبانگاه همه به دست او که طمع در اموالشان بسته بود، کشته شدند (ح 1335 ق / 1917 م). چند روز بعدماموران انگلیسی که از سابقه شرارتهای محمدامین آگاه بودند، از ماجرا خبر یافتند و او را گرفتند و پیکر باقرخان را که در گودالی دفن شده بود،یافتند. محمدامین طالبانی اعدام، و باقرخان همانجا به خاک سپرده شد. بعدها در آذرماه 1325 مجسمهای از او در میدان شهرداری تبریز نصبکردند، ولی با سقوط حکومت پیشهوری، آن مجسمه نیز در زمره چیزهای دیگر از میان رفت. در آذرماه 1354 جسد باقرخان، سالار ملی از روستایمحمد امین که اکنون بیشمان نام دارد، به تبریز منتقل و با احترام در گورستان طوبائیه دفن شدند و بنایی شایسته بر گور او برپا گردید و چندی بعد نیزیکی از خیابانهای تبریز «سالار ملی» نام گرفت. باقرخان تنها یک دختر به نام ربابه داشت که در 31 خرداد 1347 ش، 7 سال پیش از انتقال پیکرپدرش به تبریز، درگذشت.
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
جاده ساز دمکراسی ایران، ستارخان آذربایجانی
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
ستارخان سردار ملی (1284-1332ق) فرزند حاج حسن قراجه داغی در منطقه قراجه داغ (ارسباران) در 32 کیلومتری مهاباد به دنیا آمد. از اطلاعات جسته و گریختهای که از وی به دست آمده، درمییابیم که او با پدر خود در روستاهای اطراف ارسباران به شغل پارچهفروشی مشغول بوده است.
ستارخان پس از قتل برادرش اسماعیل به دست نیروهای دولتی به همراه خانواده خود به تبریز مهاجرت کرد و در محله امیرخیز اقامت گزید و از داشها و لوطیهای آن محله شد.
وی مدتی جزء سواران حاکم خراسان بود، از آنجا به عتبات عالیات سفر کرد، پس از چندی به تبریز بازگشت و به مباشری املاک محمدتقی صراف در سلمان مشغول گردید. سپس به توصیه رضاقلی خان سرتیپ وارد خدمت قراسوران (ژاندارمری) شد و حفاظت راه مرند و خوی به او محول گردید. چندی بعد مورد توجه مظفرالدین میرزا (ولیعهد) قرار گرفت، ضمن دریافت لقب خانی، از تفنگداران ولیعهد در تبریز محسوب گردید. ستارخان بنابر عادت لوطیگری در یکی از درگیریهای خود با مأمورین محمدعلی میرزا (ولیعهد) در تبریز، مورد تعقیب قرار گرفت، از شهر گریخت . سپس با وساطت بزرگان و معتمدین محل به شهر بازگشت و دلالی اسب را پیشه خود کرد.
در سال 1325ق انجمن ایالتی آذربایجان به واسطه رشادتهای ستارخان و باقرخان به آنان لقب سردار ملی و سالار ملی اعطاء نمود.
با شروع انقلاب مشروطه در تهران و گسترش آن در سراسر کشور، مجاهدین و آزادیخواهان آذربایجانی و قفقازی به فرماندهی ستارخان و باقرخان به حمایت از مشروطیت قیام نمودند و در مقابل قوای 35 تا 40 هزار نفری اعزامی از مرکز و خوانین محلی به فرماندهی عبدالمجید میرزا عینالدوله که برای سرکوبی قیام تبریز اعزام شده بودند به شدت مقاومت کردند و از تسلط آنها به شهر ممانعت نمودند. تبریز به مدت 11 ماه توسط قشون دولتی محاصره شد و از ورود آذوقه به شهر جلوگیری به عمل آمد. زندگی بر مردم بسیار سخت و طاقت فرسا گردید. نهایتاً با وساطت قسنولهای روس و انگلیس و موافقت دولتهای طرفین عدهای از قوای روسیه به تبریز وارد شدند و راه جلفا را برای ورود آذوقه باز کردند. در نتیجه محاصره شهر به پایان رسید و سربازان دولتی و خوانین محلی مخالف مشروطیت از اطراف تبریز دور شدند. بدین ترتیب نقشی که ستارخان و باقرخان در دفاع از مشروطه و تبریز داشتند به پایان رسید.
با حضور سربازان روسی در تبریز موقعیت برای ستارخان و باقرخان سخت و خطرناک گردید. آنها به اتفاق جمعی دیگر از سران آزادیخواه به قنسولگری عثمانی پناهنده شدند. سپس تحت فشار روسها و بنابر دعوت آیتالله محمدکاظم خراسانی به همراه جمعی از مجاهدین در روز هشتم ربیعالاول 1328ق به تهران مهاجرت کردند. در تهران استقبال شایانی از آنان به عمل آمد و از طرف مجلس شورای ملی مورد تجلیل قرار گرفتند و دو لوح نقرهای طلاکوب به ستارخان و باقرخان اهدا گردید و برای هر کدام ماهیانه مبلغ هزار تومان مقرری از طرف مجلس تعیین شد و در پارک اتابک (محل فعلی سفارت شوروی) اسکان یافتند.
در جریان ترور آیتالله سیدعبدالله بهبهانی دولت مشروطه تصمیم به خلع سلاح گروههای مسلح گرفت، ستارخان با این امر مخالفت نمود و با قوای دولتی به جنگ پرداخت متاسفانه نیروهای دولتی ناجوانمردانه این جاده ساز دموکراسی ایران را از ناحیه پا مجروح و 30 تن از نیروهای وی کشته و 300 تن اسیر شدند.و این پاداشی مرد بزرگ آذربایجانی بود که به ازای سالها مجاهدت در راه مشروطیت از طرف فرصت طلبان و منفعت طالبان دریافت نمود.
وی چهار سال پس از این واقعه در تاریخ 28 ذی الحجه 1332 درگذشت و در باغ طوطی در جوار حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
http://www.hayatname.blogfa.com
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
دده کاتب یاسیندا...
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
اخیرا" نماینده بارز ادبیّات شفاهی ترک دده کاتب که در روستای قولونجو مابین سلماس ـ اورمیّه میزیست ؛ سوار بر بال ملائک به عالم علوی پیوست . فرهنگ پروران ، ادبا و فضلای ترک از اطراف و اکناف پروانه وار دور شمع وجود آن نازنین گرد آمده و در مراسم تشییع و و تدفین آن بزرگوار نغمه ها گریستند. استاد معظّم حاج آقا بیت الله جعفری نیز در همین مراسم به نمایندگی از وبلاگهای ساری تئل و تبریز فضولی حضور یافت و با نغمه ای دلنشین یاد آن گرامی را عزیز داشت. با درج قسمتی از انعکاس این خبر در رسانه ها که عینا" تقدیم میگردد از متن کامل شعر استاد جعفری را که شاعر افتخاری ارکستر ساری تئل نیز میباشند با هم مستفید میگردیم:
( به مناسبت تجلیل و تشکر از زحمات 60 سالهی حاج عبدالرحمن طیار قولنجی (دده کاتیب) به عرصه فرهنگ و ادبیات، مراسم گرامیداشتی از طرف ادارهی ارشاد اسلامی آذربایجان غربی در تاریخ 23/12/87 (روز جمعه) از ساعت 4 الی 30/6 در مسجد محمد رسول الله قولنجی، بدون حضور مسئولین ارشاد و با حضور و استقبال پرشور ادبا، شعرا، عاشیقها و قشرهای مختلف مردم برگذار گردید.
از طرف مسئولین نیز کسانی همچون حاج قاضیپور نمایندهی مردم شهرستان ارومیه در مجلس، حضور داشتند. حاج قاضیپور در سخنرانی خود انتقاد خود را از عملکرد مسئولین در مورد آذربایجان و به خصوص ارومیه و قولنجی اعلام و مورد تشویق همگان قرار گرفت. الماسی بخشدار انزل و حاج آقا بیتالله جعفری نمایندهی سابق مردم ارومیه در مجلس نیز دم از فضایل ایشان زدند. حاج آقا جعفری شعری را از سرودههای خود در مورد دده کاتیب با نام (گل دده کاتیب / بیا دده کاتیب) بیان نمودند. رئیس نیروی انتظامی شهرستان ارومیه و همراهان و امام جماعات منطقهی انزل از دیگر شرکت کنندگان در این مراسم بودند.
در ابتدا، آقای عبدالوهاب حبیبی از شعرای قولنجی، با خواندن شعری در توصیف فضایل پیر طریقت آذربایجان، مجلس را آغاز کردند.
در طول مراسم شاعرانی چون، شاعر خداوندگار(با قرائت شعری تحت عنوان: دئمه اؤلوب دده کاتیب / نگو مرده است دده کاتیب)، واحدی شاعر دیگر شرکت کننده نیز توصیف بعضی از شعرای جمهوری آذربایجان و ترکیه، در مورد دده کاتیب را بیان نمود. بابا علی جوانمرد شعری را با عنوان «دده کاتیب» قرائت کردند. بهرام اسدی، شاعر و ناشر کتابهای دده گفتند: زندگانی با شرف ممکن است به کسانی زیادی قسمت شود، ولی مرگ باشرف، چیزی است که هرکس شایستگی آن را ندارد، و آن پیر سخن این به این شایستگی دست یافت. آقای اسدی همچنین اعلام کردند: شعرهای زیادی خطاب به دده کاتیب سروده شده است، و قرار است این شعرها در یک مجموعه منتشر شوند.)
http://tabrizfizuli.blogfa.com/
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
صمد بهرنگی نویسنده شهیر آذربایجانی
صمد بهرنگی بسال 1939 در محله چرنداب تبریز چشمم بجهان گشود . پدر او عزت و مادرش سارا نام داشتند .صمد دارای دو برادر و سه خواهر بود . صمد بعد از پشت سرگذاشتن تحصیلات ابتدائی در دبیرستان تربیت و دانشسرای عالی تحصیلاتش را ادامه داد . روشنفکر فقید آذربایجان جنوبی بعد از فارغ التحصیلی در شهرهای همانند ممقان ،گوگان و روستاهای آذربایجان جنوبی به تدریس پرداخته و تا پایان عمر کوتاه ولی مفیدش به آموزگاری پرداخت . صمد بهرنگی در خلال آموزگاری از طرفی دیگر به تحصیل شبانه در رشته زبان و ادبیات انگلیسی دانشکده ادبیات تبریز پرداخت. صمد علاوه بر آموزگاری و راهنمائی کودکان روستائی آذربایجان جنوبی برای آنها داستانهای فوق العاده ای نیز بقلم گرفت . صمد ضمن ارزیابی و بررسی ادبیات مردمی آذربایجان قصه هائی که از سینه به سینه نقل شده اند را جمع آوری نموده و آنها را دوباره بزبانهای ترکی و فارسی بقام گرفت .او علاوه بر این مهمترین فعالیتش ، در مورد فولکلور آذربایجان و نظام آموزشی و تربیتی ایران نیز نوشته هائی قید کرد .در این راستا صمد جنبه های لنگ نظام آموزشی ایران را بررسی نموده و در مورد راه چاره برای آن به کند و کاو پرداخت . بهرنگی در روزنامه های مهم آندوران نوشته های خود را تحت عناوین و القابی همانند قرنقوش، چنگیز، بابک، بهرنگ، آدی باتمیش ، داریئش، نواب مراغه ای و آدم بچاپ میرسانید .گرچه او بعدها هفته نامه ای بنام آدینه منتشر ساخت ولی این نشریه در فضای مختنق آندوران دیری نپائید. صمد بهرنگی در اوت سال 1968 در رودخانه مرزی ارس و بشکلی اسرارانگیز غرق شده و درگذشت .
در میان آثار مشخص صمد بهرنگی میتوان نمونه های موجود را در دو گروه مورد ارزیابی انجام داد . بدینترتیب که :
آثاری در باب بررسی ،دیدگاه و مقالات : در این گروه از آثار صمد بهرنگی میتوان از کند وکاو در مسائل تربیتی ایران ، فولکلور و زبان آذربایجان ، مجموعه مقالات ، کتاب افسانه های آذربایجان بهمکاری بهروز دهقانی در دو جلد و کتاب چیستانها و ضرب المثلها را نام برد . آثاری در باب قصه ها و داستانهای مختلف : در این گروه نیز باید به آثاری همانند اولدوز و کلاغها که با الهام از زندگی فرزند ناتنی یکی از دوستانش بقلم گرفته و محبوبیت آن صمد را در راه قصه نویسی تشویق نمود اشاره نمود . این کتاب بسال 1966 در تبریز منتشر گشت .کتاب دیگر این گروه ماهی سیاه کوچولوست که در ایتالیا و چکسلواکی شایسته دریافت جایزه شناخته شد .این اثر بزرگ همچنین در نمایشگاه بین المللی نیز دو نشان افتخاری دریافت کرده است .ماهی سیاه کوچولو در سال 1968 از طرف شورای کتاب کودک در ایران نیز کتاب سال شناخته شد . سرگذشت دانه برف ، پسرک لبوفروش و کچل کفترباز نیز دیگر آثار این گروه میباشند .یکی از مقالات بهرنگی در مورد ادبیات کودکان و مجموعه قصه های بهرنگی مشتمل بر 12 داستان تحت عنوان قصه های بهرنگ بچاپ رسیده است .در میان این داستانها میتوان به یک هلو هزار هلو و کوراوغلو اشاره ورزید .
azarbaygan7.blogfa.com/
8709.aspx http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
حسن رشدیه فرزند آگاه آذربایجانی پدر تعلیم وتربیت نوین در ایران
انتخاب : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) ارومیه
حسن رشدیه فرزند ملا مهدی تبریزی که تحصیلات را در مکتب خانه های قدیم آموخت در 22 سالگی پیشنماز یکی از مساجد تبریز شد. میرزا حسن رشدیه چون در خانواده روحانی بزرگ شده و در مکتب خانه درس خوانده بود و از آن رنج می برد برای ادامه تحصیلات به بیروت رفت و تحت نظر معلمین فرانسوی قرار گرفت و بعد به استانبول و ایروان رفت و در آنجا مدرسه ای دایر کرد و سپس به ایران آمد و اولین مدرسه را به سبک نوین در تبریز تاًسیس نمود. ولی چند بار آخوندها علیه او فتوا دادند و مدرسه اش را غارت کردند. به مشهد گریخت ولی باز به تبریز مراجعت کرد. رشدیه با حمایت مظفرالدین شاه و امین الدوله توانست در تهران مدرسه تاًسیس کند ولی باز هم از فشار قشریون در امان نماند و در حرم حضرت معصومه در قم متحصن شد. میرزاحسن رشدیه پدر تعلیم و تربیت نوین ایران لقب یافت و تعداد زیادی شاگرد تربیت کرد و کتابهای درسی زیادی با الفبای نوین از او به یادگار ماند و در سال 1323 در قم درگذشت. خانواده رشدیه از خدمتگذاران صدیق فرهنگ ایران شناخته شده اند.
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
قالا داغینا سلام(قسمت اول )
نوشته: میرنصرت الله بهادری پرستار مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه
ویراستار : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه
خوانندگان گرامی اشعار ترکی که در حال خواندن آن می باشید اثر آقای میر نصرت الله بهادری از پرستاران خوب و دلسوز آذربایجانی و اهل تبریز بوده و مدتهاست که ساکن شهرستان اورمیه مرکز همیشه آذربایجان غربی میباشد .این شاعر توانمند آذربایجانی در زمان نوجوانی و جوانی در محضر استاد همیشه جاوید آذربایجان استاد شادروان حسین شهریار شاگردی نموده و دارای آثار فراوانی میباشد که در فرصتهای باقی در خدمت هموطنان ایرانی داخل و خارج کشور قرار خواهد گرفت این ابیات تا به حال در هیچ مجله یا رسانه ای چاپ نشده است بسیار خرسند خواهم شد در صورت استفاده و بهره مندی از آنها حتما نام استاد میرنصرت الله بهادری نیز ذکر شود .با سپاس دکتر رحمت سخنی اورمیه 18/11/87
قالا داغی قارلی داغلار آشگینان
نامردلری تفنگ نن ساش گینان
دشمنلری نامردلره قاتگینان
قوی دئییلسین سنین آدین دیللرده
افتخاری بیزه چوخدی هر ئیرده
تالا داغی قوزولارین آجالیب
قویونلارین آریخلیوب قوجالیب
چوپانلارین ناخوشلیوب سارالیب
فلک بیزی بو دنیادا آتیبدی
زمانه نین چرخی دونوب یاتیبدی
حیدربابا شهریارین اثری
شعرلرینین واردی چوخلی ثمری
دشمنلرین سیناجاقدی کمری
شهریار بیر آدلی سانلی کیشیدی
آذربایجان خطه سینده بیریدی
قالا داغی یکان بیزه وطن دی
آذربایجان ملتی محترم دی
تبریز اوزی آذربایجان دییندی
من قربانام آذربایجان ائلینه
شهریارین اصل ترکی دیلینه
قالا داغی شهریارا جان دییک
قویونی قوزونی اونا قربان دییک
شهریارین آدینی اصلان دییک
اوبیر نامی شاعردی دنیادا
شعرلری چوخ جالِبدی دنیادا
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI
دکتر رحمان دادمان شمع جاوید آذربایجان
رحمان دادمان در سال 1335 در شهر اردبیل دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در همان شهر و تحصیلات متوسطه را در رشته ریاضی در دبیرستان هدف تهران به انجام رساند. وی در سال 1353 وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1365 در رشته مهندسی عمران از این دانشگاه در مقطع کارشناسی ارشد فارغالتحصیل شد.
پیش از انقلاب فعالان جنبش اسلامی در انجمنهای اسلامی دانشگاه تهران بود و نقش بسیار گستردهای در قیام مردم تبریز علیه رژیم شاه داشت. وی پس از پیروزی انقلاب هم به همراهی دانشجویان مسلمان و پیرو خط امام (ره) در تسخیر لانه جاسوسی و برپایی انقلاب دوم نقش فعالی ایفا نمود.
پس از حمله نظامیان آمریکا به طبس، وی همراه عدهای از گروگانهای آمریکایی عازم شهر تبریز شد. سپس به پیشنهاد حضرت آیت الله مدنی به فرماندهی سپاه آذربایجان شرقی منصوب گردید. با شروع جنگ تحمیلی مشارکت فعالی در همه عرصههای دفاع مقدس داشت، سپس تا پایان جنگ در سمتهای مسئول ستاد عملیاتی سپاه پاسداران، جانشین معاونت کل لجستیک و تدارکات سپاه و قائممقام عضو هئیت امنای جهاد سازندگی و معاون آموزش جهاد به خدمت پرداخت با فرمان حضرت امام(ره) مبنی بر الحاق شیلات ج.ا. به وزارت جهاد به عنوان اولین مدیرعامل شرکت شیلات ج.ا. منصوب گردید. با رحلت حضرت امام (ره) همانند بسیاری از دوستان و همرزمان خویش به ستاد برگزاری مراسمهای ارتحال امام (ره) پیوست و به صورت شبانهروزی به کار و تلاش پرداخت تا شاید به این طریق بتواند ذرهای از درد جانکاه خویش را در غم از دست دادن آن پیر فرزانه التیام بخشد.
پس از ارتحال امام(ره) در راستای عمل کردن به وصیتنامه امام خمینی(ره) مبنی بر تحصیل جوانان حزباللهی و حضور آنها در فضای دانشگاهها مشغول ادامه تحصیل شد. دکتر دادمان سپس برای تحصیل در رشته دکترای راه و ساختمان به انگلستان رفته و موفق به دریافت درجه دکترا از دانشگاه منچستر این کشور گردید.
ایشان طی سالهای گذشته در سمتهای مختلفی به انجام وظیفه در نظام مقدس جمهوری اسلامی پرداخته است از جمله در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پستهای فرمانده سپاه آذربایجان شرقی، مسئول ستاد عملیاتی سپاه، معاون هماهنگ کننده واحد تدارکات کل سپاه و جانشین معاون لجستیکی در وزارت سپاه ، در وزارت جهاد سازندگی در پستهای مسئول واحد آموزش جهاد، قائم مقامی و عضویت درشورای مرکزی و مسئول هماهنگی واحدها و کمیتههای جهاد و همچنین مدتی نیز به عنوان مدیرعامل شرکت شیلات جمهوری اسلامی ایران در این وزارتخانه فعالیت کرده است.
آقای دکتر دادمان حضور فعالی در مجامع فرهنگی داشته و مقاله وی در کنفرانسهای بینالمللی منتشر گردیده وی همچنین علاوه بر تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران مدتی نیر در سمت معاون امور پژوهشی مرکز تحقیقات استراتژیک مشغول به کار بوده است. از ایشان چهار فرزند به یادگار مانده است.
شهید دادمان در 27 اردیبهشت سال 1380 در حالی که جهت انجام ماموریت اداری خویش و بازدید از پروژههای وزارت راه و ترابری دراستان گلستان عازم این استان بود در سانحه سقوط هواپیمای یاک 40 همراه تعدادی دیگر از همراهان خویش به ملکوت اعلی پیوست.
هیچوقت فکر نمیکردم آقا رحمان این طور از دنیا برود، خوشا به سعادتش، "عاش سعید او مات سعیدا" (خاطرات حیدر زندیه)
زندیه از یاران دیرین شهید دادمان است. وی که از سالهای اولیهی انقلاب با شهید دادمان یار بوده است. خاطرات بسیاری از وی در ذهن دارد. زندیه از آقا رحمان میگوید: « متاسفانه ما ایرانیها رسم بدی داریم و آن این است که همیشه وقتی افراد برزگ از دنیا میروند شروع به شناسایی درباره رفتار، خصوصیت و ویژگیهای آنها میکنیم، وقتی این مردان بزرگ در قید حیات هستند، آنطور که شایستهی آنهاست، به آنها توجه نمیکنیم و گاهی حتی به آنها ظلم هم میکنیم.»
وی با تقسیم بندی مراحل مختلف زندگی شهید دادمان و دستهبندی ویژگیهای اخلاقی و خصوصیات شهید به ذکر خاطراتی از آن مقاطع میپردازد و میگوید:« آقا رحمان بسیار شجاع و با شهامت بود.» سالهای 56 یا 57 بود که رو به روی دانشگاه تهران تظاهراتی برگزار شده بود، یادم هست که آقا رحمان روی شانههای یکی از هم رزمانش با حرارت علیه رژیم شاه شعار میداد.
سالهای 62-63 در مراسم حج یک راهپیمایی در مکه ترتیب دادیم. در مسیر سنگ زدن به شیطان خیلیها با علاقه شعار نمیدادند؛ اما آقا رحمان با این که مسئولیت مهمی بر عهده داشت و باید طوری رفتار میکرد که مورد شناسایی قرار نگیرد، با حرارت شعار میداد به طوری که جمع با ایشان همراهی کرد و تظاهرات تبدیل به یک راهپیمایی بسیار موثر و پرشکوه شد.»
« در حج خونین سال 66 در اجتماع مردم درحالی که پلیس ضد شورش و نیروهای خشمگین سعودی حضور داشتند، با شهامت مردم را توجیه میکرد و به آنها روحیه میداد.» زندیه از علاقهی شدید آقا رحمان به رزمندگان اسلام میگوید و ادامه میدهد:« آقا رحمان علاقهی خاصی به رزمندگان داشت و در مراسم حج تمام تلاشش این بود که نیروهای بعثه را از میان رزمندگان انتخاب کند و جالب است که بدانید شهید دستواره ، حاج عباس ورامینی، مجید رمضان و بسیاری دیگراز بزرگان لشگر 27 با آقا رحمان همکاری کردند. آقا رحمان همیشه بسیجی بود. یادم هست زمانی که مدیر عامل شیلات بود، در موسم هفتهی بسیج و عملیاتها که میشد، لباس بسیجی میپوشید زمان اعلام قطعنامه شاهد بودم که چگونه اشک میریخت.»
یار دیرین شهید رحمان دادمان میگوید: «آقا رحمان روح لطیفی داشت، علیرغم چهرهی ایشان که جدی و خشن به نظر میرسید، بسیار لطیف و مهربان بود. وقتی کاری را که به افراد محول میکرد انجام میشد مثل یک آدم معمولی و زیردست میآمد دلجویی و تشکر میکرد. اگر این وجه شخصیت آقا رحمان را کسی درک کرده باشد امروز بیشتر میسوزد.
زندیه ادامه میدهد: «عجیب عشق به ائمه داشت. در مراسم حج زمانی که دعای کمیل برپا میکردیم ایشان همواره در رفت و آمد بود. همانطور که راه میرفت و وظیفهاش را انجام میداد، گریه میکرد و اشک میریخت. یادم هست یکبار بعد از آن که دعای کمیل تمام شد، آقا رحمان گفت: حیدر، برویم دعا بخوانیم. من که خسته بودم گفتم: خسته شدیم، آقا رحمان در جواب گفت: دعایی که خودمان پشت بقیع بخوانیم لطف دیگری دارد.
http://www.sahand272.blogfa.com/
http://www.rs272.parsiblog.com/
WEST AZERBAIJAN URMIA--Dr.RAHMAT SOKHANI