سکوت
سکوت حک شد برلبانم
روزی دری راکه نبایست گشودم
چیزی را که نبایست دیدم
تصویر زنی را با نوشته هایی
در سطر های کوتاه
در لوحها وصفحه های گلی و کاغذین
بر ستونی بلند
یا نصب شده بر دیوار
و سکوتی که از میان همه چیز می گذشت
زنی می آمد سرخ
با اناری سرخ در دست
از میان انبوه مردم سکوت
که آمدنش نیامدن بود
تصویر سطری نا خوانده بود
که سکوت را صدا می زد
(( تو چرا همیشه با نگاهت
مرا بسکوت کشانده ای))
وعشق از لا به لای همه چیز گذشت
http://www.yourdshahian.com/persian/sokut.ASP
نوشته :اسماعیل یوردشاهیان نویسنده ،شاعر،پژوهشگر ،مدرس دانشگاه ازاورمیه